تا چند روز دیگر فیلم جدید جیمز کامرون بعد از سالها انتظار اکران میشود و پرفروشترین فیلم تاریخ به قاب جادویی سینما برمیگردد. جیمز کامرون کارگردان بزرگی است که در بین پنج فیلم پرفروش تاریخ سینما، دو مورد را از آن خود کرده و به همین مناسب به سراغ این موضوع رفتیم که چرا جیمز کامرون آنقدر شخصیت مهمی است ؟
نکته: این مطلب ترجمه یادداشتی از جیمز دایر برای مجلهی امپایر است
وقتی نخستین بار برای مصاحبهی کاری به دفتر مجلهی امپایر رفتم، از من خواسته شد تا کارگردان مورد علاقهام را نام ببرم. من هم بدون هیچ معطلی نام جیمز کامرون را به زبان آوردم. آنها که از پاسخ من تعجب کرده بودند، نظرم را دربارهی مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ، آلفرد هیچکاک، استنلی کوبریک یا حتی فورد کاپولا پرسیدند. من هم بار دیگر روی جیمز کامرون، امپراتور دنیای سینما، تاکید کردم.
بردن اسم جیمز کامرون در پاسخ به سوال آنها حتی در نگاه اول نیز عجیب نیست، زیرا او کارگردان دو فیلم تایتانیک (Titanic) و آواتار (Avatar) است که هر یک بیش از 2 میلیارد دلار فروش کردهاند و از این حیث در بین کارگردانان رکورد دار سینما قرار دارد. دانستن همین مورد کافی است که مطمئن شوید کامرون امپراتور دنیای سینما و حاکم بی چون چرای باکس آفیس است؛ حاکمی که از آغاز سلطنتش 21 سال میگذرد و اینطور که به نظر میرسد برای سالها نیز ادامه خواهد داشت. اما ارزشمندی کامرون در سینما به خاطر عملکرد فوق العادهاش در باکس آفیس ( فیلمهای او مجموعاً بیش از 6 میلیارد دلار فروش داشتهاند)، مجموعهی جوایز او (فیلم تایتایک به تنهایی 11 اسکار برده است)، اکتشاف پر سروصدا در درازگودال ماریانا یا حتی قورباغهای که به نامش زدهاند نیست. موضوعی که کامرون را از کارگردانان هم دورهاش جدا میکند، روحیهی او برای پیشگامی در هر زمینهای، به خصوص تکنولوژیهای مورد استفاده در سینما، است.
جیمز کامرون تمایل عجیب و غیر قابل توقفی برای کنار زدن محدویتها و دست یابی به چیزی دارد که در ظاهر خارج از دسترس است. در زمان ساخت فیلم ورطه (The Abyss)، جلوههای ویژه در مراحل ابتدایی تکامل خود قرار داشت و به راحتی میشد جلوههای ویژه را از باقی بخشهای یک فیلم تشخیص داد. با وجود این، اصرار کامرون باعث شد تا تکنیکهای جدیدی در زمینهی جلوههای ویژه به کار گرفته شود تا فیلم تا جای ممکن به واقعیت نزدیک شود. حتی زمانی که فیلم برداری 3 بُعدی از استانداردهای مد نظر کامرون فاصلهی بسیاری داشت، تصمیم به ابداع تکنولوژی جدیدی تحت عنوان فیوژن کَمرا سیستم (Fusion Camera System) گرفت تا بتوان از فیلم برداری 3 بعدی برای ساخت یک فیلم بلند استفاده کرد.
حتی زمانی که بسیاری از مدیران استودیو معتقد بودند پروژهی جیمز کامرون به بزرگترین شکست تجاری تاریخ سینما تبدیل خواهد شد، او اثری را روانهی سینماها کرد که در نهایت به پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما تبدیل شد. زمانی هم که تصمیم گرفت دنیای پاندورا را روی پردهی نقرهای سینما به تصویر بکشد، با محدودیتهای فراوانی در زمینهی جلوههای ویژه مواجه شد. اما او که در کار خود مصمم بود، سناریوی همیشگی را در به کار کردن روشهای خلاقانه تکرار کرد.
وقتی به دوران کاری جیمز کامرون نگاهی میاندازیم، با لحظات فراوانی مواجه میشویم که به او گفته میشد از پس کار مورد نظر بر نمیآید. لحظاتی که او بدون گوش کردن به حرف دیگران، بر تصمیم خود پافشاری کرده و نتیجه، برخی از خارق العاده ترین و هیجان انگیز ترین آثاری هستند که میتوانید در تاریخ سینما پیدا کنید. کامرون برخلاف برخی کارگردانان به هیچ وجه در استفاده از جلوههای ویژه افراط نمیکند و آن را زمانی به کار میگیرد که نیاز است. به بیان دیگر، کامرون قصه گویی است که به خوبی اهمیت جلوههای بصری را درک میکند.
در لایههای زیرین تمامی آثار پر زرق و برق جیمز کامرون میتوان قصههایی را با محوریت انسانها مشاهده کرد. مهم نیست فیلمی که به آن فکر میکنید، تایتانیک، دروغهای حقیقی (True Lies)، بیگانهها (Aliens) یا ترمیناتور (Terminator) باشد، در هر صورت وقتی با دقت بیشتری به آنها نگاه کنید، متوجه میشوید که همهی آنها در درجهی نخست یک داستان عاشقانه را روایت میکنند؛ داستانهایی دربارهی رابطهی میان یک پسر و دختر عاشق، شوهر و همسر یا پدر رباتی و پسرش. همین هستهی احساسی در آثار کامرون نیز باعث شده است تا فیلمهای او برخلاف دیگر آثار پر زرق و برق این روزهای سینما از لحاظ هنری ارزشمند باشند.
اولین ملاقات من با جیمز کامرون چندان بر وقف مراد نبود. در سال 2007 سر صحنهی فیلم آواتار حاضر شدم تا با او مصاحبهای کاری انجام دهم اما به من گفته شد که به دلیل مشغلههای کاری در حال حاضر قادر به انجام مصاحبه نیست. تنها کاری که در آن زمان میتوانستم انجام دهم، نگاه کردن به رفتارهای او سر صحنه بود. البته همین هم برای من فوق العاده بود. بالاخره بخش عمدهای از سالهای نوجوانیام را به صحبت دربارهی فیلم ترمیناتور 2 گذرانده بودم. پس از تلاشهای فراوان، بالاخره فرصت مورد نظر به وجود آمد و در داخل چادر غذاخوری کنار او نشستم. جیمز کارون که به خاطر رفتارها و اخلاقهای کاری بین همکارانش به «آیرون جیم» (Iron Jim) شناخته میشد، آنقدرها هم ترسناک نیست. به امید باز کردن سر صحبت، به آرامی گفتم این چیزکیک خوبی است. کامرون نیز برای احترام به طرفداری که با تیشرت وِیلند یوتانی ( شرکتی که در سری فیلمهای بیگانه، کلونیهای انسانی در بیرون از کهکشان راه شیری را اداره میکند) کنار او نشسته بود، چنگال را برای برداشتن تکهای از چیزکیک بلند کرد و در عین حال نیز سرش را به نشانهی تایید تکان داد.
پس از آن، به مدت 40 دقیقه درمورد هر چه فکرش را بکنید صحبت کردیم؛ از از لباسهایی که ناویها میپوشیدند گرفته تا روشهایش برای فیلمبرداری 3 بعدی، فیلم فرشتهی جنگ (Battle Angel) و نبوغ بی نظیرش در ساخت سومین فیلم در مقام کارگردان، اثری که بزرگ ترین عشق سینمایی من است: فیلم بیگانهها. بیگانهها در واقع قسمت دوم فیلم بیگانه (Alien 1979) ساختهی ریدلی اسکات است که به عقیدهی بسیاری یکی از بهترین دنبالههای تاریخ سینما است. جیمز کامرون دقیقاً همان کاری را که با فیلم ترمنیاتور 2 انجام داده بود اینجا تکرار کرد؛ در وهلهی نخست، نقاط قوت فیلم اول را پیدا کرد و سپس با در نظر گرفتن سلقیهی مخاطبان، بدنهی اصلی فیلم را شکل داد. کامرون میدانست که مهم ترین عامل در ساخت یک دنبالهی موفق «تکامل» است، نه تکرار هر چه باعث تمایز و برتری قسمت پیشین شده بود. کامرون در جلو یا پشت دوربین هیچ علاقهای به تکرار ندارد. او همیشه سعی کرده است تا داستانهایی را که روایت میکند همانند تکنولوژیهایی که به کار میگیرد تکامل بیابند. او در طول این سالها بدون ذرهای شک و تردید نسبت به هدفش قدم برداشته و مرزها را جابجا کرده است.
19 سال از آن مصاحبهی کاری و البته پاسخی که دادم میگذرد و همچنان پای آن ایستادهام. به هیچ وجه نمیتوان خدمات فنی که جیمز کامرون در طول فعالیتش به سینما کرده است را نادیده گرفت؛ خدماتی که بدون آنها بسیاری از فیلمها ساخته نمیشدند یا حتی اگر هم ساخته میشدند از لحاظ فنی تفاوتهای قابل لمسی با شکل و شمایل امروزیشان داشتند. بنابراین، فکر نمیکنم کارگردان دیگری لیاقت قرار گرفتن در رتبهی نخست 30 کارگردان تاثیرگذار تاریخ سینما در 3 دههی اخیر را داشته باشد.