مدیریت در اشکال مختلف، جزئی جداییناپذیر از زندگی انسانهاست
و در هر زمینهای که انسانها در تلاش برای دستیابی به اهداف موردنظر خود هستند، ضروری است.
اجزای اصلی مدیریت همیشه در میدان حضور دارند، چه موضوع زندگی شخصی ما باشد و چه کسبوکارمان.
در این مطلب توضیح میدهیم اصول مدیریت چیست
و به مقایسه دیدگاههای فایول و تیلور در مورد اصول اولیه مدیریت میپردازیم.
اصول مدیریت چیست؟
مدیریت، مجموعهای از اصول مربوط به کارکردهای برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت و کنترل و همچنین کاربرد این اصول در به کارگیری منابع فیزیکی، مالی، انسانی و اطلاعاتی به طور کارآمد و مؤثر برای دستیابی به اهداف سازمانی است.
اصول اساسی مدیریت مدیریت عبارتند از برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت و کنترل.
اصل کنترل شامل هماهنگی، گزارش و بودجهبندی است
و از این رو این اصل را میتوان به این ۳ اصل مجزا تقسیم کرد. بر اساس این ۷ اصل، لوتر گولیک (Luther Gulick) کلمهی POSDCORB را ابداع کرد که به طور کلی حروف اول این هفت اصل را نشان میدهد:
- P: برنامهریزی (Planning)؛
- O: سازماندهی (Organizing)؛
- S: کارگزینی (Staffing)؛
- D: هدایت (Directing)؛
- Co: هماهنگی (Co-ordination)؛
- R: گزارش (Reporting)؛
- B: بودجهبندی (Budgeting).
اما بهطور کلی، ۵ اصل برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، رهبری و کنترل (POSDC) که توسط هنری فایول (Henri Fayol) مطرح شده بهعنوان اصول مدیریت شناخته میشود.
در ادامه توضیح میدهیم هریک از این اصول مدیریت چیست.
۱. برنامهریزی
اولین مورد از اصول مدیریت که آن را بررسی میکنیم، برنامهریزی است. برنامه ریزی آیندهمحور است و جهت سازمان را تعیین میکند.
برنامهریزی روشی منطقی و سیستماتیک برای تصمیمگیری امروز است که بر آیندهی شرکت تأثیر میگذارد؛ نوعی آیندهنگری سازمانیافته و همچنین گذشتهنگری اصلاحی که شامل پیشبینی آینده و همچنین تلاش برای کنترل وقایع میشود. مقصود از پیشبینی، توانایی پیشبینی اثرات اقدامات فعلی در آیندهی بلندمدت است.
برنامهریزی فرایند مستمر اتخاذ تصمیمات کارآفرینانهی فعلی به صورت سیستماتیک و با بالاترین میزان آگاهی ممکن از آیندهی آن تصمیمات، سازماندهی سیستماتیک اقدامات موردنیاز برای انجام این تصمیمات و سنجش نتایج این تصمیمات در برابر انتظارات از طریق بازخورد سازمانیافته و سیستماتیک است.
پیتر دراکر (Peter Drucker)
برنامهریزی مؤثر، تأثیر عوامل خارجی و داخلی را در بر میگیرد. عوامل خارجی شامل کمبود منابع، روند عمومی اقتصادی و نرخ بهره و تورم، پیشرفتهای تکنولوژیکی، افزایش مقررات دولتی درمورد منافع جامعه، محیطهای سیاسی بین المللی بیثبات و موارد دیگر است.
عوامل داخلی نیز مواردی از قبیل محدود شدن فرصتهای رشد به دلیل اشباع، تغییر الگوهای نیروی کار، پیچیدهتر شدن ساختارهای سازمانی، تمرکززدایی و… را شامل میشود.
۲. سازماندهی
سازماندهی مستلزم یک ساختار رسمی اقتدار است و مشخص کردن اینکه جهت و جریان آن ساختار برای کدام زیرمجموعههای کاری تعریف، تنظیم و هماهنگ میشوند.
سازماندهی یک کسبوکار به این معناست که تمام زمینهها و ساختارهای موردنیاز مانند مواد خام، ابزار، سرمایه و پرسنل را در اختیار آن قرار دهیم.
هنری فایول (Henry Fayol)
بنابراین، این اصل از اصول اولیه مدیریت شامل تعیین فعالیتهایی است که باید برای رسیدن به اهداف شرکت انجام گیرند و همینطور واگذاری این فعالیتها به پرسنل مناسب و تفویض اختیارات لازم برای انجام این فعالیتها به صورت هماهنگ و منسجم را در بر میگیرد.
اصل سازماندهی به موارد زیر مربوط میشود:
- شناسایی وظایفی که باید انجام شوند و گروهبندی آنها در صورت لزوم؛
- واگذاری این وظایف به پرسنل ضمن تعیین اختیارات و مسئولیت آنها؛
- تفویض اختیار به کارمندان؛
- ایجاد ارتباط بین اختیارات و مسئولیتها؛
- هماهنگی این فعالیتها.
۳. کارگزینی
کارگزینی به معنی یافتن و حفظ نیروی کار مناسب برای سازمان در سطوح مختلف است. این فرایند شامل فرایند جذب، آموزش، توسعه، جبران خسارت، ارزیابی و نگهداشت نیروی انسانی با کمک تشویق و ایجاد انگیزه است. از آنجایی که عنصر انسانی حیاتیترین عامل در این فرایند است، جذب پرسنل مناسب اهمیت بالایی دارد.
کارکرد مدیریتی کارگزینی شامل حفظ ساختار سازمان از طریق انتخاب، ارزیابی و توسعهی مناسب و موثر پرسنل برای ایفای نقشهای تعیینشدهشان در آن ساختار است.
کوتز و اودانل (Kootz & O’Donnell)
این اصل بسیار مهمتر است، زیرا افراد از نظر هوش، دانش، مهارت، تجربه، وضعیت جسمانی، سن و نگرش متفاوتند و این باعث پیچیدگی این اصل میشود. از این رو، صاحب بیزینس باید علاوه بر شایستگی فنی و عملیاتی، ساختار جامعه شناختی و روانی نیروی کار را نیز بشناسد.
۴. هدایت
اصل هدایت به رهبری، تعاملات، انگیزش و نظارت مربوط میشود؛ به نحوی که کارکنان فعالیتهای خود را به بهترین نحو ممکن انجام دهند و به اهداف موردنظر دست یابند.
- رهبری: به معنی صدور دستورالعملها و راهنمایی زیردستان درمورد رویهها و روشها است؛
- تعاملات: باید دو طرفه باشد تا بتوان اطلاعات را به زیردستان منتقل کرد و بازخوردهای آنها را نیز دریافت کرد؛
- انگیزش: اهمیت زیادی دارد، زیرا افراد با انگیزهی بالا، با راهنمایی کمتر از مافوقشان، عملکرد بسیار خوبی از خود نشان میدهند؛
- نظارت: نظارت بر زیردستان منجر به دریافت گزارشهای مستمری از روند پیشرفت میشود و همچنین به مافوق اطمینان میدهد که دستورالعملها بهدرستی انجام میشوند.
۵. کنترل کردن
مورد آخر از این اصول یعنی کنترل کردن، شامل آن دسته از فعالیتهایی است که برای اطمینان از عدم انحراف رویدادها از برنامههای از پیش تعیینشده انجام میگیرد و شامل فعالیتهایی از قبیل تعریف استانداردهایی برای عملکرد کار، اندازهگیری عملکرد، مقایسهی آن با استانداردهای تعیینشده و انجام اقدامات اصلاحی در صورت نیاز برای اصلاح هرگونه انحراف از استانداردهاست.
کنترل کردن عبارت است از اندازهگیری و تصحیح فعالیتهای اجرایی کارکنان، بهمنظور اطمینان ازدستیابی به اهداف و برنامههای سازمانی موردنظر است.
کوتز و اودانل (Kootz & O’Donnell)
بنابراین اصل کنترل شامل این موارد است:
- تعیین عملکرد استاندارد؛
- اندازهگیری عملکرد واقعی؛
- اندازهگیری عملکرد واقعی با استانداردهای از پیش تعیینشده و کشف انحرافات؛
- انجام اقدامات اصلاحی.
تمام این اصول مدیریت ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. این اصول در حین بهکارگیری چندان تفکیکشده و قابل تشخیص نیستند. با این حال لازم است که هر یک از اصول را به طور جداگانه در کانون توجه قرار داده و به کار گیرید.
اهمیت اصول مدیریت چیست؟
باعث بهبود شناخت میشود: با کمک گرفتن از این دانش ، مدیران درمورد نحوهی مدیریت یک سازمان راهنمایی و بینش زیادی به دست میآورند. این اصول مدیران را قادر میسازد تا تصمیم بگیرند که برای انجام وظایف معین چه کارهایی باید انجام دهند و موقعیتهای پیش آمده را چگونه مدیریت کنند. دانستن این اصول مدیران را کارآمدتر میکند؛
راهنمایی برای آموزش مدیران است: این اصول درک فرایند مدیریت را آسانتر میکند تا مدیران بدانند که برای دستیابی به اهداف خود لازم است چه کارهایی انجام دهند. بنابراین، این موارد در شناسایی حوزههای مدیریتی توسط مدیران سودمند هستند؛
نقشهای مدیریتی را تعریف میکند: اصول مدیریت نقش مدیران را تعریف میکند. بنابراین این اصول به عنوان مرجعی برای مدیران عمل میکنند تا بر اساس آنها بررسی کنند که آیا تصمیمات آنها مناسبند یا خیر. علاوه بر این موارد، اصول مدیریتی فعالیتهای مدیریتی را به صورت عملی تعریف میکنند و تعیین میکنند که از یک مدیر انتظار میرود در شرایط خاص چه کاری انجام دهد؛
نقشهراهی پژوهشی در مدیریت است: اصول مدیریت مسیرهایی را نشان میدهد که پژوهشها و تحقیقات باید در امتداد آنها انجام شود تا مدیریت عملگراتر و مؤثرتر شود. این اصول مدیران را در تصمیمگیری و اقدام راهنمایی میکند. محققان میتوانند بررسی کنند که آیا دستورالعملها مفید هستند یا خیر. هر چیزی که پژوهشهای زمینهی مدیریت را دقیقتر کند، باعث بهبود عملکرد مدیریت خواهد شد.
پژوهشهای فایول و تیلور در دانش مدیریت
اکنون که پاسخ دادیم اصول مدیریت چیست و چه اهمیتی دارد، قصد داریم به پژوهشهای هنری فایول (Henri Fayol) و فردریک تیلور (Frederick Winslow Taylor) در زمینه مدیریت بپردازیم. فایول و تیلور، هر دو به توسعهی دانش مدیریت کمک زیادی کردهاند. سهم این دو پیشگام در زمینهی اصول اساسی مدیریت بهطور ویژهای مکمل یکدیگر بود. آنها هر دو برای حل مشکل پرسنل و مدیریت آن در تمام سطوح روشی علمی به کار بردند.
تیلور در درجهی اول از سطح کارگران و از پایین به بالا کار میکرد، در حالی که فایول روی مدیر عامل تمرکز کرد و از بالا به پایین کار میکرد، این تفاوت، بازتابی از مشاغل بسیار متفاوت آن دو بود.
اصول مدیریت هنری فایول
۱۴ اصل مدیریت هنری فایول به سازمان با رویکردی از بالا به پایین نگاه میکند تا به مدیران کمک کند که کارکنان را به بهترین عملکردشان برسانند و کسبوکار را بهراحتی اداره کنند. بیایید نگاهی به آن ۱۴ اصل بیندایم:
- تقسیم کار؛
- اختیار؛
- نظم و انضباط؛
- وحدت فرماندهی؛
- وحدت هدف؛
- تبعیت تمایلات فردی ار تمایلات جمعی؛
- پاداش کارکنان؛
- تمرکز؛
- رعایت سلسلهمراتب سازمان؛
- نظم؛
- انصاف؛
- ثبات دوره تصدی پرسنل؛
- ابتکار عمل؛
- روحیهی صمیمیت وکار گروهی.
اصول مدیریت علمی تیلور
مدیریت علمی که اغلب به عنوان تیلوریسم (Taylorism) نیز شناخته میشود، نظریهای مدیریتی است که برای اولین بار توسط فدریک دبلیو تیلور (Federick W. Taylor) موردحمایت قرار گرفت. مدیریت علمی از روشهای علمی برای تجزیهوتحلیل کارآمدترین فرایند تولید استفاده میکند تا میزان بهره وری را افزایش دهد. نظریهی مدیریت علمی تیلور استدلال میکند که وظیفهی مدیران محل کار، توسعهی سیستم تولید مناسب برای دستیابی به کارایی اقتصادی است. اگرچه اصطلاحات «مدیریت علمی» و «تیلوریسم» معمولا به جای یکدیگر استفاده میشوند، اما اگر بخواهیم دقیقتر باشیم، میتوان گفت که تیلوریسم اولین شکل مدیریت علمی بود.
فردریک تیلور ۴ اصل مدیریت علمی زیر را ابداع کرد که هنوز هم تا به امروز مناسب هستند:
۱. روش خود را بر اساس علم انتخاب کنید، نه قاعدهی سرانگشتی: به جای اینکه به هر کارمند اجازه دهید آزادی استفاده از روش قاعدهی سرانگشتی خود را برای تکمیل کارش داشتهباشد، در عوض باید از روش علمی کمک بگیرید تا« بهترین راه» برای انجام آن کار را تعیین کنید.
۲. کارها را بر اساس استعدادهای کارکنان تعیین کنید: بهجای اختصاص تصادفی کارکنان به موقعیتهای شغلی در دسترس، ارزیابی کنید که کدام یک از آنها در هر شغل خاص توانایی بیشتری دارند و به آنها آموزش دهید تا در آن موقعیت با اوج راندمان کار کنند.
۳. بر عملکرد کارکنان نظارت کنید: کارایی کارکنان خود را ارزیابی کنید و در صورت لزوم دستورالعملهای بیشتری ارائه دهید تا اطمینان حاصل شود که با بازدهی بالا کار میکنند.
۴. حجم کار را به درستی بین مدیران و کارکنان تقسیم کنید: مدیران باید برنامهریزی کنند و آموزش دهند، در حالی که کارکنان باید آنچه که برای انجام آن آموزش دیدهاند را اجرا کنند.
تفاوت دیدگاههای فایول و تیلور در اصول مدیریت چیست؟
اصول مدیریت تیلور و فایول هر دو بر همکاری متقابل بین اشتغال و کارمندان تأکید داشتند؛ اما از جنبههای زیر با یکدیگر متفاوت هستند:
۱. تیلور به مدیریت از دیدگاه نظارتی نگاه میکرد و سعی میکرد کارایی را در سطح عملیاتی و کارکنان بهبود بخشد. او هنگام تدوین نظریهی خود نگرش پایین به بالا داشت. از سوی دیگر، فایول اصول مدیریت را از سطح مدیریت عالی به پایین تحلیل کرد. بنابراین فایول میتوانست دید وسیعتری نسبت به تیلور داشتهباشد.
۲. تیلور فلسفهی خود را مدیریت علمی (Scientific Management) نامید، در حالی که فایول رویکرد خود را به عنوان نظریهی مدیریت اداری (Theory of Administrative Management) توصیف کرد.
۳. هدف اصلی تیلور بهبود بهرهوری نیروی کار و حذف انواع اتلاف از طریق استانداردسازی کار و ابزار بود. فایول تلاش کرد تا نظریهای جهانی در زمینهی مدیریت طرح کند و بر لزوم آموزش تئوری مدیریت تاکید کرد.
۴. اصول تیلور در سطح کارگاهها و سالنهای کار قابل اجراست، اما اصول فایول با تمرکز بر عملکرد مدیران و اصول اساسی مدیریت، میتواند بهطور یکسان در همهی سطوح اعمال شود.
نظریهی فایول نسبت به نظریهی تیلور به طور گستردهتری قابلاستفاده است، اگرچه فلسفهی تیلور تحتتأثیر توسعهی مدرن دستخوش تغییرهای زیادی شده است، اما اصول مدیریت فایول در طول زمان نتیجهاش را پس داده و همچنان به عنوان هستهی اصلی نظریهی مدیریت پذیرفته میشود.
زمینه | تیلور | فایول |
جنبهی انسانی | عناصر انسانی را نادیده میگیرد و تاکید بیشتری بر بهبود افراد، مواد و روشها دارد | به عنصر انسانی احترام میگذارد، بهعنوان مثال اصلهای ابتکار و صمیمیت و کار گروهی او (اصول سیزدهم و چهاردهم) نیاز به تعاملات بینفردی را تشخیص میدهد |
شهرت | پدر مدیریت علمی | پدر اصول مدیریت |
تمرکز | تاکید بر کارایی | تاکید بر مدیریت عمومی |
رویکرد | دارای رویکرد خُرد است، زیرا فقط به کارخانه محدود میشود | دارای رویکرد کلان است، اصول کلی مدیریت در هر زمینهی مدیریتی قابل اجرا است |
محدودهی اصول | اصول مدیریت تیلور محدود به فعالیتهای تولیدی است | این موارد در خصوص امور مدیریتی تمام انواع سازمانها قابلاجرا است |
دستاورد | مدیریت علمی | مدیریت اداری |
جمعبندی
اصول مدیریت عبارت است از برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت و کنترل که از آنها برای دستیابی به اهداف سازمانی استفاده میشود. در این مطلب توضیح دادیم اصول مدیریت چیست و دیدگاههای هنری فایول و فردرک تیلور در مدیریت را با هم مقایسه کردیم. امیدواریم مطالعه این مطلب برای شما مفید بوده باشد. نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
منبع: managementstudyguide.com