فیلمهایی-که-یک-تبلیغات-چی-باید-ببین

فیلم‌هایی که یک تبلیغات چی باید ببیند2

فیلم‌ها چیزهای زیادی برای تبلیغاتچی‌ها دارند، به خصوص اگر به صنعت تبلیغات مرتبط باشند. در این مطلب قصد داریم با چند تا از این فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی آشنا شویم که در راستای تبلیغات هستند.

حتما مقاله قبلی هم مطالعه کنید تا به همه فیلم های معرفی شده آشنا شوید.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «فیلم‌هایی که یک تبلیغات چی باید ببیند1» را هم بخوانید.

 لیموناد (Lemonade)

هفتاد هزار تبلیغاتچی که شغل‌شان را در دوران رکود بزرگ مالی از دست دادند، ولی تخیل و خلاقیت‌شان را حفظ کردند. این مستند الهام‌بخش به زندگی پانزده متخصص تبلیغات می‌پردازد که پس از این که شغل‌شان را از دست دادند، مسیر زندگی‌شان به کلی تغییر کرد. لیموناد می‌خواهد بگوید هیچ وقت نباید ناامید شد و حتی از اوضاع خراب زندگی هم باید بهترین‌هایش را شکار کرد.

مردم دیوانه (Crazy people)

یک فیلم خارق‌العاده درباره‌ی حقیقت در تبلیغات. اِموری که شروع به ساختن آگهی‌های صادقانه و بانمکی کرده، توسط همکارانش به دیوانگی متهم می‌شود و رئیسش که فکر می‌کند اون دیوانه شده، اموری را به آسایشگاه می‌ُفرستد و این جا است که هیجان واقعی شروع می‌شود. «به نیویورک بیایید، تعداد قتل‌ها از پارسال کم‌تر بود.»

هنر و نوشته (ART & COPY)

این هم یک مستند است که ارزش دیدن را دارد، در این فیلم از شکل فعالیت خلاقان صنعت تبلیغات- هنرمندان و نویسندگان- مطلع می‌شویم. آنها افرادی هستند که در کمپین‌های موفق، توجه مردم را به این صنعت جلب کرده‌اند. این فیلم را حتما ببینید.

مدمن (Mad men)

این مجموعه‌ی تلویزیونی را خیلی از تبلیغات‌چی‌ها می‌شناسند. با این حال اگر ندیده‌اید، به نظرم دنیای پر از دود دان‌دریپر ارزش یک بار دیده شدن را دارد؛ دنیای تبلیغات را در نیویورک دهه‌ی ۶۰ میلادی در یک آژانس در خیابان مدیسون می‌بینیم.

The Pitch

مجموعه‌ای مستند با ضرب‌آهنگ تند که پشت صحنه‌ی دنیای تبلیغات را نشان می‌دهد؛ رقابت آژانس‌های مختلف برای برنده شدن در کمپین‌های مختلف.

منبع

ادامه مطلب
فیلمهایی-که-یک-تبلیغات-چی-باید-ببین

فیلم‌هایی که یک تبلیغات چی باید ببیند1

فیلم‌ها چیزهای زیادی برای تبلیغات‌ چی‌ها دارند، به خصوص اگر به صنعت تبلیغات مرتبط باشند. در این مطلب قصد داریم با چند تا از این فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی آشنا شویم که در راستای تبلیغات هستند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

خانواده‌ی جونز (The Jones)

خانواده‌ی جونز فیلمی است که در حومه‌ی یک شهر آمریکایی فیلم‌برداری شده است؛ یکی از ثروتمندترین حومه‌های آمریکا. داستان با ورود خانواده‌ای جدید به این محل آغاز می‌شود؛ پدر، مادر، دختر و پسر. آنها هر چیزی را که یک خانواده‌ی بی‌نقص آمریکایی باید داشته باشد، دارا هستند؛ اتومبیل‌ها و لباس‌های گران‌ًقیمت.
اما در چند دقیقه متوجه می‌شویم آنها یک خانواده‌ی واقعی نیستند؛ بلکه بازیگرانی هستند که یک شرکت بازاریابی و تبلیغات آنها را استخدام کرده است. هدف از این کار استفاده‌کردن این محصولات و فروش آنها به مردم محله است. در واقع می‌توان گفت، خانواده‌ی فیلم، همان بازاریاب‌ها هستند.
و جالب است بدانید که مردم دور و بر این خانواده تحت‌تاثیرشان قرار می‌گیرند.
فیلم بینش عمیقی در مورد ذهن مردم در مواجهه با تاثیرات و فشارهای اطرافیان را به تماشاچی منتقل می‌کند. ما همیشه تحت‌تاثیر وقایع اطراف‌مان هستیم و این فشارهای نزدیکان‌مان است که اغلب ما را به خرید چیزها وادار می‌کند.

از این که سیگار می‌کشید متشکرم (Thank you for smoking)

ممکن است با دیدن اسم فیلم، ابرو در هم بکشید، آیا این فیلم قرار است سیگار کشیدن را تبلیغ کند؟
داستان فیلم، یک کارچاق‌کن را نشان می‌دهد که در صنعت تنباکو کار می‌کند. هدف آنها وادار کردن مردم به سیگارکشیدن است. در فیلم می‌بینیم که شخصیت اصلی چطور می‌تواند سیگار را در نظر مردم چیزی خوب جلوه دهد. او بدون این که بداند یک تبلیغات‌چی است.
این فیلم نقاط آسیب‌پذیر و مناسب ذهن انسان را برای یک تبلیغات‌چی نشان می‌دهد. مردم دل‌شان می‌خواهد به حرف‌های دیگران اعتماد کنند و این همان چیزی است که در فیلم شاهدش هستیم.

مانی‌بال (Moneyball)

بعضی‌ها ممکن است این فیلم را به خاطر برد پیت تماشا کنند، بعضی دیگر ممکن است به دلیل علاقه‌شان به ورزش از این فیلم خوش‌شان بیاید، اما تبلیغات‌ چی‌ها باید از این فیلم چیز یاد بگیرند، مخصوصا در عصر کلان‌داده‌ها.
فیلم داستان واقعی زندگی یک مدیر باشگاه بیس‌بال است. تیم او پول زیادی ندارد که به این معنی است که مدیر باشگاه نمی‌تواند بازیکنان بزرگی را بخرد. پس از ملاقات با یک خوره‌ي اطلاعات، او درمی‌یابد که باید مسیر متفاوتی را دنبال کند. نابغه‌ي ریاضی‌دانی را استخدام می‌کند تا آمار بازیکنان را تحلیل کند. براساس این اطلاعات، آنها بازیکنان گمنام یا کسانی را می‌خرند که در نگاه اول کم‌ارزش به نظر می‌رسند.
در ابتدا اتفاقی نمی‌افتد. اما پس از این که استراتژی اصلی‌شان را به کار می‌گیرند، همه چیز عوض می‌شود. تیم روی دورِ برد می‌افتد و همان‌طور که گفتم این یک داستان واقعی است.
مهم‌ترین نکته‌ی این داستان این است که برای بردن، همیشه، نیازی به پول زیاد نیست.
دومین نکته‌ی فیلم توجه به داده‌ها و اندازه‌گیری و تحلیل آن است.

جابز (Jobs)

کسانی که آشنایی چندانی با فناوری ندارند، ممکن است فکر کنند این فیلم درباره‌ی «شغل» است. اما واقعیت این است که جابز، داستان استیوجابز افسانه‌ای را روایت می‌کند.
چند فیلم درباره‌ی جابز وجود دارد. در این فیلم اشتون کاچر نقش جابز را بازی می‌کند و موفقیت‌ها و ناکامی‌های جابز را در اپل به تصویر می‌کشد.
ممکن است بحث‌های زیادی در مورد داستان و بازیگری این فیلم وجود داشته باشد، اما فارغ از آنها باید بگوییم صنعت تبلیغات می‌تواند از این فیلم چیزهای زیادی یاد بگیرد؛ یکی از این درس‌ها این است که اهمیتی ندارد که محصول شما چه‌قدر بزرگ است، به خاطر داشته باشید که خود‌به‌خود فروخته نمی‌شود. مردم باید بفهمند محصولی که شما می‌فروشید چیزی است که نمی‌توانند بدون آن زندگی کنند.
جابز یک ویژگی منحصربه‌فرد داشت: او به خواسته‌ی مشتری واقف بود، حتی اگر خود مشتری از آن آگاه نبود. او استعدادی طبیعی برای این داشت که خود را جای پای مخاطبان بگذارد و این همان کاری است که یک تبلیغات‌چی باید بکند.

منبع

ادامه مطلب
مشتری-شما-در-دوران-بد-اقتصادی-میبیند

مشتری شما در دوران بد اقتصادی میبیند

مشتری مهم ترین بخش از هر تجارتی است که همه بر آن واقفند.

ولی نگهداری مشتری در بازار رقابتی کار بسیار سختی است.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

وقتی اقتصاد حالش خوب نیست،

شرکت‌ها به دنبال راه‌هایی برای حفظ سودشان هستند

و یکی از این راه‌ها کاهش هزینه‌های اضافی است.

آن چه مهم است گذراندن این دوران است.

جالب است بدانید هیچ تضمینی وجود ندارد که بعد از گذراندن دوران رکود اقتصادی،

فروش افزایش پیدا کند؛

برخی برندها سقوط می‌کنند و برخی دیگر رشد قابل توجهی دارند

و نتیجه کاملا به رفتار برندها در دوران سخت بستگی دارد و تصادفی نیست.

تجربه‌های تاریخی در کشورهای مختلف نشان می‌دهد

که قطع یا کاهش بودجه‌ی تبلیغاتی، یکی از اشتباهات جبران‌ناپذیر است.

در دوره‌ی ناامیدی بزرگ آمریکا، برند کلاگز (Kellog’s) بودجه‌ی تبلیغاتش را ترک نکرد

و این در حالی بود که رقیبش دست از تبلیغات کشید.

نتیجه این شد که بعد از دوران مذکور، کلاگز به رهبر بازار تبدیل شد.

یکی از مهم‌ترین دلایل این مساله این است که مشتریان در دوران خوب،

برندهایی را که روزهای بدشان را با آن‌ها می‌گذراندند

به خوبی به خاطر می‌آورند و از نظر روانی تمایل بیش‌تری به خرید از آن‌ها دارند.

و برندهای ساکت همیشه در حاشیه می‌مانند.

در یک بررسی انجام‌شده توسط شرکت (Densu Inc.) در مورد ۸۷۴ شرکت در سال‌های ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ در دوران رکود اقتصادی ژاپن نشان می‌دهد که ارتباط مثبتی بین افزایش هزینه‌های بازاریابی و رشد فروش، سهم بازار و سود به دست‌آمده وجود داشت. از این گذشته شرکت‌هایی که بودجه‌ی تبلیغات‌شان را قطع نکرده بودند، مقام پیشرو و رهبر بازار را به طولانی‌مدت به خود اختصاص داده بودند.
در این دوران مشتریان ممکن است به سمت کالاها و خدمات ارزان‌تر بروند که این امر به دلیل دوست‌نداشتن یک برند نیست بلکه شرایط اقتصادی این‌طور ایجاب می‌کند. با ادامه دادن ارتباط، برند در ذهن مخاطبان می‌ماند و با بهبود شرایط، به سراغ آن‌ها خواهند رفت و این جاست که وفاداری به درستی معنی می‌شود.

بعضی شرکت‌ها هم ممکن است تصور کنند که رقبای نه‌چندان قوی‌شان بعد از بهبود شرایط اقتصادی، با همان کیفیت نامناسب وارد بازار خواهند شد و مشتری‌ها بعد از پر شدن جیب‌هایشان آن‌ها را ترک خواهند کرد و دوباره به سراغ برند محبوب‌ با کیفیت‌شان خواهند رفت. این استراتژی «نشستن و نگاه کردن» است. با این حال این احتمال را باید در نظر داشت که برندهای ضعیف هم در حال مطالعه‌ی قوی‌ترها و بهره‌بردن از جای خالی آن‌ها در تبلیغات و حتی بهبود محصولات‌شان هستند.

www.brandintegrated.com

ادامه مطلب
برند؛-نزدیکتر-از-آنچه-میاندیشیم-2

برند؛ نزدیک‌تر از آن‌چه می‌اندیشیم (5)

برند و برندینگ، فعالیتی است که تعیین می‌کند یک شرکت، سازمان یا شخص در دید مخاطبان چگونه به نظر بیاید.

باور مصرف‌کنندگان به خودی خود، آن‌ها را وادار به خرید iPhone نمی‌کند.

البته این باور به یک دلیل ارزشمند است: باورها رفتارها را دیکته می‌کنند.

حتی باید گفت باورهایی که ما به وجودشان آگاهی نداریم، قابلیت تاثیرگذاری روی عملکردمان را دارند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.
در یک کلام باید گفت، باور و دریافتی که یک مخاطب از برند دارد میزان تعامل او را با برند مورد نظر تعیین می‌کند. قدرت برندینگ نقش زیادی در شکل‌گیری این باورها دارد:

باورها انعطاف‌پذیرند.

بدانیم یا ندانیم ما دائما به دنبال کشف معنی برای دنیای اطراف‌مان می‌گردیم

و بدون این معنی، گم می‌شویم.

به عبارت دیگر دل‌مان می‌خواهد واقعیت‌هایمان معنی داشته باشد.
تا آن‌جا که به مغزمان مربوط می‌شود، تفاوت عملی‌ای بین درک/ باور و واقعیت وجود ندارد.

آن‌چه باور داریم، نتیجه‌ی چیزی است که به نظرمان واقعی است

و قدرت واقعی برندینگ همین جا نهفته است.

اگر برندینگ می‌تواند باورهایمان را شکل دهد و باورهای ما،

از واقعیت‌مان ساخته شده‌اند پس «برندینگ می‌تواند واقعیت را شکل دهد»

چرا باید روی برندینگ سرمایه‌گذاری کنیم؟

خیلی از شرکت‌ها از سرمایه‌گذاری روی برندینگ سربازمی‌زنند زیرا نمی‌توان خط ارتباطی مستقیمی بین برندینگ موفق و بازگشت سرمایه ترسیم کرد. اما از طرف دیگر هم نمی‌توان قیمتی روی رشد و توسعه‌ی یک برند اصیل گذاشت.
زمانی که به ارزش برندینگ یکپارچه روی رفتار مشتری پی می‌برید، متوجه می‌شوید که چیزی بیش از یک تاکتیک است. در واقع استراتژی بلندمدتی است که در طول زمان موفقیتش قابل اندازه‌گیری خواهد بود. بیایید پنج مورد بازگشت باارزش را که از سرمایه‌گذاری بر برندینگ به دست می‌آید، با هم ببینیم:

جذب مشتریان دل‌خواه


در مرکز هر اقدام برندینگی، تحقیق در مورد مشتری وجود دارد. مصاحبه‌های عمیق، فوکس‌گروپ‌ها و تحقیقات آن‌لاین به شما امکان می‌دهد بدانید کدام یک از انواع مشتری با اهداف و ارزش‌های سازمان شما هماهنگ‌اند. با این اطلاعات می‌توانید پرسوناهای دقیقی را تعیین و آن‌گاه پیام‌های بازاریابی‌تان را برای آن گروه مشخص، تهیه کنید. مشتریان ایده‌آل، بیش‌تر از دیگران احتمال خرید محصولات و خدمات شما را دارند. آن‌ها همچنین وفاداری بیش‌تری به شما دارند و در نهایت همین وفاداری است که شما به دنبالش هستید.

افزایش تاثیرگذاری بازاریابی


ساده‌ترین راه برای تاثیرگذاری بیش‌تر اقدامات بازاریابی‌، سرمایه‌گذاری روی برند است. زمانی که برند شما یک‌پارچه است و همه چیز در موردش محاسبه شده، مطمئن باشید اقدامات بازاریابی‌تان هم همین روال را طی خواهد کرد. برندینگ پیام اولیه‌ی شما را تعیین می‌کند و براساس آن شخصیت برند و جایگاه‌تان هم مشخص می‌شود. همان‌طور که گفتیم تحقیق در مورد مشتری، هویت جدیدی را برای شما تعریف می‌کند و به این ترتیب نقاط تماس جدیدتان مخاطبان را بهتر و بیش‌تر درگیر خواهد کرد و در زمان و وقت‌تان صرفه‌جویی می‌کنید.

فروش بهتر و آسان‌تر


از هر فروشنده‌ای که بپرسید، خواهد گفت که برندهایی با استراتژی و جایگاه مشخص بهتر می‌فروشند. این مسئله به این خاطر است که گزاره‌ی ارزش این برندها به روایت‌شان وارد شده است. برندینگ در واقع با قادر کردن نیروهای فروش‌تان به بستن قراردادهای بهتر و اطمینان‌بخش‌تر، ویژگی‌ منحصربه‌فردی به آن‌ها داده است.

پیشنهاد قیمت‌های بالاتر


و درست می‌گویند که مشتریان کالا نمی‌خرند بلکه برند می‌خرند. باز هم درست که مشتریان می‌خواهند قیمت‌های بیش‌تری برای برای برندهایی که به نظرشان اهمیت بیش‌تری دارند بپردازند. برندینگ تاثیرگذار به شما امکان می‌دهد برندتان را با گزاره‌ي ارزشی که هیچ کس دیگری نمی‌تواند عرضه کند، به عنوان رهبر بازار معرفی کنید. با برندینگ می‌توانید ارزش خودتان را بالا ببرید و قیمت‌های به مراتب بالاتری برای کالاها و خدمات‌تان درخواست کنید.

ارزش کسب و کار


هیچ‌گاه قدرت سرقفلی برند را دست‌کم نگیرید. سرفقلی برند علاوه بر توجیه افزایش قیمت‌های شما، می‌تواند تاثیر مثبتی روی قیمت سهم شما داشته باشد. برندهای قوی‌تر عملکرد مالی بهتری هم دارند.

برندینگ، فعالیتی است که تعیین می‌کند یک شرکت، سازمان یا شخص در دید مخاطبان چگونه به نظر بیاید.

ساده‌ترین راه برای تاثیرگذاری بیش‌تر اقدامات بازاریابی‌، سرمایه‌گذاری روی برند است. زمانی که برند شما یک‌پارچه است و همه چیز در موردش محاسبه شده، مطمئن باشید اقدامات بازاریابی‌تان هم همین روال را طی خواهد کرد.

www.ignytebrands.com

ادامه مطلب
برند؛-نزدیکتر-از-آنچه-میاندیشیم-2

برند؛ نزدیک‌تر از آن‌چه می‌اندیشیم (4)

در ادامه اهمیت برند با ما باشید :

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

هویت برند

هویت برند، چیزی بیش از لوگو است

هویت، حقایق عمیقی درباره‌ی برندتان است

که خود را در استراتژی و جایگاه‌سازی آشکار کرده است.

هویت تاثیرگذار، تمام ویژگی‌های تعریف‌کننده‌‌ی برندتان را (شامل شخصیت، قول و هدف) در برمی‌گیرد.

هویت برند شما، مُهر آن در دنیا است؛

یک نماد زیبایی‌شناسی پر از معنی که قدرت انتقال جوهره‌ی

برندتان برای کسانی است که آن را تجربه می‌کنند.

صدای برند و پیام‌رسانی

صدای برند و پیام‌‌رسانی از باب تعامل برند با دنیای اطرافش اهمیت زیادی دارد.

آن‌ها با انتقال هدف، قول و شخصیت، برندتان را از رقبا متمایز می‌کنند.

صدای برند و پیام‌رسانی، به برندتان ویژگی‌های انسانی می‌بخشد

و تشخیص آن را برای مشتریان‌تان امکان‌پذیر می‌کند.

هر لحظه‌ای که صدای برند شما، چه از طریق فعالیت بازاریابی، تبلیغات

یا نوشته‌های وب‌سایت، شنیده می‌شود، مشتریان باید بتوانند برندتان را تشخیص دهند؛

درست مثل صدای یک دوست قدیمی پشت تلفن.

وب‌سایت برند

وب‌سایت، کامل‌ترین و متمرکزترین اظهارات برندتان است.

وب‌سایت خوب با محتوای متقاعد‌کننده

و طراحی درگیرکننده، به برندتان زندگی می‌بخشد.

این روزها وب‌سایت‌ها دیگر به تجربه‌ی روی کامپیوترهای خانگی محدود نمی‌شوند.

آن‌ها در تلفن‌های همراه‌مان با ما به سفر‌ می‌آیند و از هر گوشه‌‌ای از دنیا قابل دسترسی‌اند.

وب‌سایت‌ها از تاثیرگذارترین و مقرون‌به‌صرفه‌ترین

روش‌های انتقال تجربه‌ی جامع برندینگ به مخاطب هدف‌اند.
حال که برخی از مفاهیم برند را با هم بررسی کردیم.

می‌خواهیم ببینیم علت حضور این اجزا چیست و این المان‌ها چگونه با هم فعالیت می‌کنند:

برندینگ. قسمت بعدی مقاله مفهوم برندینگ را بررسی می‌کند.

www.ignytebrands.com

ادامه مطلب

وعده‌ی برند؛ قولی که باید به آن عمل کرد

برند جوانب مختلفی برای بررسی دارد.

وقتی به Vovlo فکر می‌کنید، چه چیز به ذهن‌تان می‌رسد؟

بیش‌تر افرادی که این سئوال از آن‌ها پرسیده می‌شود، خواهند گفت «امنیت».

امنیت ارزش بی چون چرایی است که Volvo سال‌هاست به آن تکیه کرده

و اتفاقا به دردشان هم خورده است.

برندهای کمی هستند که توانسته‌اند به درستی خود را به یک گزاره‌ی ارزش عمیق مرتبط کنند.

اما نکته‌ي دیگری در مورد ارتباط Volvo و امنیت وجود دارد

که آن‌را به یک اصل تغییر‌ناپذیر برای برند تبدیل کرده است.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

وعده‌ی برند، چیزی بیش از تگ‌لاین (شعار)

امنیت برای Volvo خوب کار کرده،

زیرا چیزی بیش از یک تگ‌لاین است، امنیت قول برند است

که به مشتریانش داده است.

در واقع Volvo می‌خواهد بگوید در مقایسه با اتومبیل‌های دیگر،

هنگام تصادف شانس زنده‌ماندن بیش‌تری به مخاطبانش می‌دهد

و این مطلب درطول زمان ثابت شده است.

حال اگر همان پرسش آغازین را بار دیگر از منظری دیگر بپرسیم پاسخ چیست؟

«وقتی به امنیت فکر می‌کنید، چه برندی به ذهن‌تان متبادر می‌شود؟»

پاسخ بسیاری از مخاطبان Volvo است.

برخی از قول‌های شرکت‌ها را با هم ببینیم:

FedEx: وقتی باید قطعا و بی چون و چرا، یک شبه آنجا باشد.
BMW: نهایت یک خودرو.
Walmart: پول جمع کن. بهتر زندگی کن.
Nike: الهام‌بخشی و نوآوری در زندگی همه‌ی ورزشکاران دنیا.

وعده‌ی برند شما، تعهدتان به مشتری‌ است

دلیل قدرتمندی امنیت، به عنوان قول، این است که Volvo

را با کلامی موجز و متقاعدکننده به مشتری هدف وصل می‌کند.

قول باید پیوندی درونی بین استراتژی برند و مشتری برقرار کند.

داشتن استراتژی که با هنرمندی به پیام رسیده، سودمند است

اما تنها زمانی نهایی می‌شود که شما به مشتریان‌تان متعهد شوید که قول‌تان را انجام می‌دهید.

این تعهد به شکل‌های مختلفی ابراز می‌شود:

تگ‌لاین، پیام‌رسانی، تبلیغات، شبکه‌های اجتماعی و… می‌توانید

قول‌تان را مستقیم یا در پرده بیان کنید، اما به خاطر داشته باشید

که هر قدر مستقیم‌تر حرف بزنید، تعهدتان به انجامش نیز بیش‌تر خواهد بود.

کیفیت یک وعده‌ی قوی

مستقیم یا غیر مستقیم، قدرت قول شما با مجموعه‌ی ثابتی از کیفیت‌ها سنجیده می‌شود.

قول زمانی قدرتمند است که:

اصیل باشد

مشتریان، وعده‌های اصیل و خالص را می‌شناسند.

وعده‌ی برند شما باید از هدف برندتان متولد شده و به ارزش‌های آن وفادار باشد و از ماموریت و چشم‌انداز آن نشات بگیرد.

قانع‌کننده باشد

وعده‌ی برندتان باید چیزی باشد که برای مشتری اهمیت داشته باشد و به روشی غیرمنتظره، مشکل او را حل کند.

منحصربه‌فرد باشد

برای این که وعده‌ی برندتان تاثیرگذار باشد، باید واضح و مشخص طراحی شود. قول شما باید با متمایز کردن‌تان به عنوان تنها تامین‌کننده یا ارائه‌کننده‌ی راه‌حلی خاص، جایگاه برندتان را تقویت کند.

به‌یادماندنی باشد

یک وعده‌ی خوب همیشه در خاطر مشتری می‌ماند؛ چیزی که هنگام برخورد با مشکلاتی که برند شما راه‌حلش است، به یادش می‌افتد.

باورپذیر باشد

مشتری باید باور کند که برند شما قادر است به قولش عمل کند. قابلیت اندازه‌گیری فاکتوری است که این باورپذیری را ممکن می‌سازد.

واضح باشد

وعده‌ی شما باید به سادگی ساخته و به راحتی فهمیده شود. حتی قول‌های غیرمستقیم هم باید به خوبی تعریف و درک شوند.

آخرین و مهم‌ترین بخش وعده‌ی برند

داشتن شش فاکتور بالا به معنای پیمودن بیش‌تر راه است اما یک قاعده‌ی دیگر باقی است

تا تاثیرگذاری وعده‌ی برند افزایش چشم‌گیری پیدا کند.

مهم‌ترین فاکتور اندازه‌گیری وعده‌ی شما عمل کردن همیشگی به آن است.

برندهایی که به قول‌شان عمل می‌کنند، هم وعده‌شان را استحکام می‌بخشند

و هم این که وفاداری مشتری را به خود افزایش می‌دهند.

www.ignytebrands.com

ادامه مطلب
برند؛-نزدیکتر-از-آنچه-میاندیشیم-2

برند؛ نزدیک‌تر از آن‌چه می‌اندیشیم (2)

رسیده بودیم به تعریف المان‌های قطب‌نمای برند.

تمایز بین هدف، چشم‌انداز و ماموریت بسیار مهم است

و در عین حال اختلاف‌نظرهای زیادی در این مورد وجود دارد.

به نظر می‌رسد نوشتارهای مختلف در این مورد، عقاید متفاوتی هم دارند.

اما آنچه مهم است این است که بدانید هر کدام از این مفاهیم برای برند شما به چه معنی است.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «برند؛ نزدیک‌تر از آن‌چه می‌اندیشیم (1)» را هم بخوانید.

هدف، دلیل وجودیِ شرکت شما، ورای کسب منفعت است.

هدف، پاسخی است که به مهم‌ترین پرسشی که شرکت‌تان با آن روبه‌روست می‌دهید: چرا؟

هدف شرکت‌تان باید ضمن ارتباط با مغز، با قلب هم ارتباط برقرار کند.

هدف شما تاثیر برندتان بر زندگی‌های مشتریان‌تان را در برمی‌گیرد.
پرسش‌هایی که باید هنگام تعیین هدف برند پرسید:

• جدای از کسب درآمد، چرا این کار را انجام می‌دهیم؟
• بیش از هر چیز چه مواردی برای ما ارزشمند است؟
• به چه چیز علاقه‌ی زیادی داریم؟
• انگیزه‌ی اصلی ما به عنوان یک شرکت چیست؟
• دنیا به چه چیزی نیاز دارد که منحصرا ما از پس تامین آن برمی‌آییم؟

برخی از بیانیه‌های هدف برندها:

TED: انتشار ایده‌ها
Disney: خوش‌حال کردن مردم
Smithsonian: افزایش آگاهی
The Nature Conservancy: حفظ دنیایی پایدار برای نسل‌های بعد
Nike: تزریق انگیزه و نوآوری به زندگی تمام ورزشکاران

چشم‌انداز

بیانیه‌ی چشم‌اندازتان، وضعیت مطلوبی را که در نهایت می‌خواهید به آن برسید، مشخص می‌کند.

چشم‌انداز باید بلندپروازانه و حتی گستاخانه باشد.

چشم‌انداز سازمان‌های عام‌المنفعه اغلب دنیایی را به تصویر می‌کشد که دیگر از خدمات آن سازمان بی‌نیاز است.

اگر Oxfam قادر باشد به چشم‌اندازش (دنیایی بدون فقر) برسد، آن‌ها دیگر از کار بی‌کار می‌شوند.

اما خب هدف همین است.
به چشم‌اندازتان به عنوان داستانی فکر کنید که رهبر/ بنیان‌گذار برندتان

برای به راه انداختن لشکرتان از آن استفاده می‌کند.

چشم‌انداز باید ساده و واضح باشد و از کلمات سخت دوری کند؛

داستانی که همه با آن ارتباط برقرار کنند

و بتوانند آن را به راحتی توضیح دهند.
پرسش‌هایی که باید هنگام تنظیم چشم‌انداز پرسیده شوند:

• دل‌مان می‌خواهد چه تغییراتی در دنیا ایجاد کنیم؟
• سازمان ما به چه افرادی خدمت می‌کند؟
• به دنبال حل چه مشکلی هستیم؟
• دل‌مان می‌خواهد در نهایت به کجا برسیم؟
• موفقیت چیست؟

برخی از بیانیه‌های چشم‌انداز برندها:

Oxfam: دنیایی بدون فقر
Habitat for Humanity: دنیایی که در آن همه مکانی شایسته برای زندگی دارند
IKEA: بهتر کردن زندگی روزمره برای تعداد زیادی از مردم
CVS Caremark: بهبود کیفیت زندگی انسان

ماموریت

بیانیه‌ی ماموریت شما، مسیر راه‌تان را مشخص می‌کند؛

در واقع با شرحِ چیزی که مشغول انجامش هستید،

چگونگی انجام آن و مخاطب، تشریح ارزش‌ها و انگیزه‌‌ی فعالیت‌هایتان،

مسیر رسیدن به چشم‌انداز را تعیین می‌کند.
ماموریت شما، باید تاییدیه‌ی برنامه‌هایتان باشد و بر استادی برندتان تاکید کند.

بیانیه‌ي ماموریت قول برندتان را به مخاطبان، بیان می‌کند؛

محصول و خدمت و همچنین کیفیتی را که متعهد شده‌اید، مشخص می‌کند.
پرسش‌هایی که هنگام تنظیم ماموریت برند باید پرسیده شوند:

• کار ما چیست؟
• ما کارمان را چطور انجام می‌دهیم؟
• این کار را برای چه کسی انجام می‌دهیم؟
• چه ارزشی خلق می‌کنیم؟

برخی از بیانیه‌های ماموریت برندها:

Mayo Clinic: الهام‌بخشی به مردم و کمک به سلامت و رفاه آن‌ها، با ارائه‌ی بهترین مراقبت‌ها برای تمام بیماران که از طریق اقدامات کلینیکی، آموزش و تحقیق انجام می‌شود.
Patagonia: ساخت بهترین محصول، آسیب نرساندن به محیط زیست، به کار بردن کسب و کار برای انگیزه‌دادن و پیاده‌سازی راه‌حل‌هایی برای مواجهه با بحران محیط‌زیستی.
Feeding America: تغذیه‌ی گرسنگان آمریکا به کمک شبکه‌ی وسیع بین‌المللیِ متشکل از بانک‌های غذایی و بسیج مردم کشور برای پایان دادن به گرسنگی.
NPR: تلاش برای داشتن جامعه‌ای آگاه‌تر؛ جامعه‌ای که درک عمیق‌تری از رویدادها، ایده‌ها و فرهنگ‌ها دارد. ارزش‌ها
ارزش‌های برند شما اصولی هستند که شرکت‌تان بر مبنای آن شکل گرفته است. آن‌ها در واقع، آن‌چه را برای شرکت‌هان اهمیت دارد، به تصویر می‌کشند؛ ارزش‌های اخلاقی و دیدگاه‌های فلسفی.

مهم است که شرکت‌تان در مورد مسائل بااهمیت اجماع داشته باشد

(مسائل مربوط به رهبری و اداره‌ي شرکت و موارد مربوط به مشتریان).

یعنی ارزش‌های بیرونی و درونی شرکت با هم در یک راستا قرار بگیرند.

در ارتباط بین برند و مشتریانش چیزی بیش از اعتماد، اهمیت ندارد

و مشتریان به برندی اعتماد می‌کنند که ارزش‌هایش را با آن‌ها به اشتراک می‌گذارد.
پرسش‌هایی که باید برای تنظیم ارزش‌های شرکت پرسیده شوند:

• ما به چه چیز اهمیت می‌دهیم؟
• بیش از هر چیز به چه مواردی افتخار می‌کنیم؟
• اصولی که در هیچ شرایطی قربانی‌شان نمی‌کنیم، کدام‌ها هستند؟
• چه چیز برای مشتریان‌مان بیش از همه‌ی موارد اهمیت دارد؟
• دل‌مان می‌خواهد دیگران ما را چطور ببینند؟

برخی نمونه‌های ارزش در شرکت برندینگ Ignyte (نویسندگان این سری مقاله‌ها):

ما شور و شوق داریم: در هر پروژه‌ای، ما انرژی و شوق زیادی داریم. ما تمام تلاش‌مان را برای رفع نیازهای منحصر به فرد برند شما به کار می‌گیریم.
ما قوه‌ی تخیل خوبی داریم: ما از راه‌حل‌های از پیش تعیین‌شده برای برنامه‌ریزی استراتژیک و خلاقیت استفاده نمی‌کنیم، بلکه همواره به خلاقیت و نوآوری‌های بدیع‌ تکیه می‌کنیم.
ما متکی به بینش هستیم: برندهای اصیل، محصول بررسی عمیق درونی‌اند. آگاهی دقیق از ریشه‌های برند امکان دست‌یابی به عمق وجود برندتان را به ما می‌دهد.
ما به کار تیمی و همکاری معتقدیم: ما عمیقا می‌دانیم که نمی‌توانیم کارها را به تنهایی انجام دهیم. در فرایند ساخت برند شما، تمام تلاش ما بر ارتباطات باز و همکاری متمرکز است.
ما نمی‌ترسیم: ما از به‌کارگیری استراتژی‌های گستاخانه نمی‌هراسیم. امن، محافظه‌کار و حفظ موقعیت کنونی چیزهایی هستند که از آن‌ها گریزانیم.
ما به کیفیت عالی باور داریم: استانداردهای ما براساس بالاترین کیفیت تنظیم می‌شوند. ما به دنبال استراتژی‌های استثنایی و اجراهای خلاقانه‌‌ی بی‌نقصیم.

اهداف استراتژیک

اهداف استراتژیک، اهداف برند شما در دنیای واقعی کسب و کارند.

آن‌ها با مشخص کردن نقاط عطف ملموس برنامه‌تان، زبان انتزاعی اهداف،

چشم‌انداز و ماموریت‌تان را تجسم می‌بخشند.
اهداف استراتژیک باید جاه‌طلبانه باشند

و راهنمای مراحل رشد شما را در مسیر موفقیت‌اند.
پرسش‌هایی که باید برای تنظیم اهداف استراتژیک پرسیده شوند:

• شکل ملموس چشم‌انداز و ماموریت ما چیست؟
• چطور متوجه می‌شویم که به هدف‌مان رسیده‌ایم؟
• در مسیرمان به چه نقاط عطفی روبه‌رو هستیم؟
• بهترین مسیر برای اولویت‌بندی استراتژیک این نقاط عطف چیست؟
• ایا تمام اهداف ما با هم هم‌خوانی دارند؟

برخی نمونه‌های اهداف استراتژیک:

• توسعه‌ی قابلیت‌ها و پتانسیل‌های رهبری در تیم
• ترویج تفکر پیشرو از طریق آموزش
• افزایش بهره‌وری از طریق به‌کارگیری فناوری کلاود (Cloud)
• کسب درآمد بیش از ۱۰ میلیون دلار در سه ماه آینده

www.ignytebrands.com

ادامه مطلب
برند؛-نزدیکتر-از-آنچه-میاندیشیم-2

برند؛ نزدیک‌تر از آن‌چه می‌اندیشیم (1)

سعی کنید به یک برند فکر کنید.

Apple، FedEx یا Dunkin’ Donuts… فرقی نمی‌کند. بیایید Apple را انتخاب کنیم.

برند Apple چیست و چه معنایی دارد؟

Apple مشتی کامپیوتر و تلفن همراه و چیزهای جذاب دیگری نیست

که زندگی بدون آن‌ها برایمان امکان‌پذیر نباشد،

آن‌ها محصولات کارخانه‌ی Apple هستند.

همچنین برند Apple مجموعه‌ای از آگهی‌های تبلیغاتی یا فروشگاه‌های مینی‌مالیستی نیست،

این‌ها هم در دسته‌ی تبلیغات و بازاریابی قرار می‌گیرند

و اتفاقا هم خلاقانه و جذابند ولی برند Apple نیستند.

این طور که به نظر می‌رسد، برند Apple چیزی نیست

که با کلمات بتوان به آن جان بخشید.

شما نمی‌توانید آن‌را در دستان‌تان نگه دارید،

بشنوید یا حتی لمسش کنید،

اما این واقعیت را که برند Apple باارزش‌ترین دارایی Apple است، انکار نمی‌کند.

برای فهم ارزشمند بودن یک برند باید آن‌را به سه سئوال آسان خرد کرد:

برند چیست؟ چطور کار می‌کند؟ و دلیل اهمیتش چیست؟

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

برند چیست؟

برند چگونگی شکل‌گیری یک شرکت،

سازمان یا حتی شخص در ذهن افرادی است که آن‌را تجربه کرده‌اند..

به دلیل غیرملموس بودنش، نمی‌توان برند را به سادگیِ مثلا یک ماهی معنی کرد.

احتمالا شما هم موافقید که اصلی‌تری ویژگی‌ تعریف‌کننده‌ی ماهی،

جایی است که در آن زندگی می‌کند.

ماهی در آب زندگی می‌کند و همین آن را تبدیل به ماهی می‌کند.

همین معیار برای برندها هم صادق است.

پاسخ به پرسش «برند چیست؟»

با این جمله شروع می‌شود که برندها کجا زندگی می‌کنند.

خب، حالا محل زندگی برندها کجاست؟

برندها در ذهن مردم زندگی می‌کنند و درست‌تر این است که بگوییم

در ذهن کسانی زندگی می‌کنند

که آن‌ها را تجربه کرده‌اند: کارکنان، سرمایه‌گذاران، رسانه و مهم‌تر از همه مصرف‌کنندگان.
پس برندها دریافت و ادارک ما هستند.
مارتی نومیر، کارشناس برند، می‌گوید: «برند حس‌های درونی یک نفر در مورد محصول، خدمت یا شرکت است.» اشلی فریدلین، مدیرعامل یکی از بنیان‌گذاران ای‌کانسالتنسی، می‌گوید: «برند مجموعه‌ ادراکات افراد در مورد یک سازمان خاص است.»

عناصر یک برند

برندها از عناصر متفاوتی تشکیل می‌شوند و این عناصر کمک بزرگی برای بررسی موارد مهم‌ترند؛ برندینگ. عناصر اصلی برند، قطب‌نمای برند، فرهنگ برند، نام و شعار (تگ‌لاین)، هویت، صدا و پیام، وب‌سایت و معماری برندند.

قطب‌نمای برند


قطب‌نمای برند، چکیده‌ی حقایق اصلی درباره‌ی برند است:

نتیجه‌ی آنچه در فاز استراتژی برند انجام شده، مانند تحقیقات و جایگاه‌سازی.

قطب‌نمای برند نشان می‌دهد که برند به کدام سمت می‌رود و چرا

و از پنج قسمت درست شده است: هدف، چشم‌انداز، ماموریت، ارزش‌ها و اهداف استراتژیک.
در واقع باید برندتان را یک کشتی تصور کنید. شما در دریای پرتلاطم کسب و کار گم شده‌اید. علائم آسمانی هدایت‌کننده‌ی شما، پشت ابرهای بلاتکلیفی پنهان شده‌اند و موج‌های رقابت در اطراف شما می‌خروشند. حالا شما به چه چیز نیاز دارید؟ قطب‌نما.
قطب‌نمای برند ابزاری باارزش برای ترسیم مسیر موفقیت برند شماست و بینش به دست آمده از تحقیقات و فرایند جایگاه‌سازی را منعکس می‌کند. این ابزار از پنج بینش اصلی پشت پرده‌ی تصمیم‌گیری‌های برند شما تشکیل شده است.

برند؛ نزدیک‌تر از آن‌چه می‌اندیشیم

معرفی عناصر اصلی برند: قطب‌نمای برند، فرهنگ برند، نام و شعار (تگ‌لاین)، هویت، صدا و پیام، وب‌سایت و معماری برندند.

قطب‌نمای برند چیست؟ 

قطب‌نمای برند، چکیده‌ی حقایق اصلی درباره‌ی برند است:

نتیجه‌ی آنچه در فاز استراتژی برند انجام شده، مانند تحقیقات و جایگاه‌سازی.

قطب‌نمای برند نشان می‌دهد که برند به کدام سمت می‌رود و چرا و از پنج قسمت درست شده است: هدف، چشم‌انداز، ماموریت، ارزش‌ها و اهداف استراتژیک.

www.ignytebrands.com

ادامه مطلب

بازاریابی دیجیتال؛ از کجا شروع کنیم؟ – قسمت دوم

در قسمت قبل سه مورد از مراحل موردنیاز بازاریابی دیجیتال و برخی چالش‌های اجرایی آن‌ها معرفی شد.

در ادامه به معرفی چند مورد دیگر می‌پردازیم.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «بازاریابی دیجیتال؛ از کجا شروع کنیم؟ – قسمت اول» را هم بخوانید.

۴. بهبود تجربه دیجیتالِ کاربر (UX)

از ۲۵ سال گذشته که وب توسط تیم برنرس‌لی اختراع شد، شاهد پیشرفت‌های زیادی در خصوص شخصی‌سازی محیط کاربری، افزایش سرعت بارگذاری صفحات و پشتیبانی از دستگاه‌های تلفن همراه هستیم. بنابراین ممکن است تصور شود دانش، مهارت و ابزارهای لازم جهت طراحی مؤثر سفر مشتری و بهبود تجربه کاربری در دسترس کسب‌وکارهای دیجیتال قرار دارد. اما تجربه نشان می‌دهد که اغلب کسب‌وکارها، بسیاری از اقدامات ضروری برای به دست آوردن نتیجه مطلوب در این زمینه را نادیده می‌گیرند.
بهبود تجربه کاربری یک هنر است؛ که با به‌کارگیری بهترین روش‌های طراحی وب‌سایت برای دسکتاپ و موبایل حاصل می‌شود و می‌تواند فروش را بهینه کند. به همین دلیل این امر یکی از مهم‌ترین چالش‌های کسب‌وکارهای دیجیتال است. امروزه وب‌سایت‌های سرشناس فقط بروشورهایی راکد و بی‌جان نیستند، بلکه تجربیاتی هیجان‌انگیز هستند که با طراحی سفر مشتری و مطالب دل‌نشین، مخاطب را به‌سرعت با خود درگیر می‌کنند. در این راه کافی نیست که طراحی سایت را هر چند سال یا حتی هر چند ماه یک‌بار به فراخور موقعیت‌های مختلف به‌روزرسانی کرد، در عوض به‌منظور افزایش فروش باید به‌طور مداوم برای بهینه‌سازی تجربه کاربری سرمایه‌گذاری شود.

۵. استفاده از بازاریابی خودکار در ایمیل مارکتینگ

هر کس که با بازاریابی دیجیتال آشنا باشد قطعاً از اهمیت ایمیل مارکتینگ در افزایش درآمد آگاه است. بااین‌حال افراد کمی هستند که با یک رویکرد استراتژیک از قدرت بازاریابی خودکار در ایمیل مارکتینگ بهره ببرند. بسیاری از بازاریابان حرفه‌ای ترجیح می‌دهند سراغ روش کم‌بازده‌تر ولی آسان‌تر بروند، زیرا ایمیل مارکتینگ جنبه‌های فراوانی دارد که نیاز به مدیریت دارند. درنتیجه گسترش یک پلتفرم مناسب برای بازاریابی خودکار این امکان را فراهم می‌کند که علاوه بر اجرای مؤثر ایمیل مارکتینگ، وقت اضافی برای رسیدگی به سایر جوانب بازاریابی نیز فراهم گردد.

۶. بهینه‌سازی موتور جست‌وجو (SEO)

بهینه‌سازی موتور جست‌وجو یک روش عالی برای بازاریابی دیجیتال است، زیرا با کمترین هزینه منجر به افزایش ترافیک سایت می‌شود. البته این کار اصلاً آسان نیست؛ چراکه بهینه‌سازی جست‌وجو آنلاین بسیار رقابتی است و گوگل هزاران فاکتور برای رده‌بندی سایت‌ها دارد. در این شرایط ممکن است برخی متخصصان روش‌های جادویی پر ریسکی را به‌کارگیرند که ممکن است کسب‌وکار را به خطر بی اندازد. نکته‌ای که باید در نظر داشت این است که بهینه‌سازی جست‌وجو بسیار تجربی است و از کسب‌وکاری تا کسب‌وکاری دیگر متفاوت است.

۷. استفاده از روش‌های خلاقانه و برنامه‌ریزی‌شده برای بازاریابی در رسانه‌های اجتماعی

همه ما می‌دانیم که رسانه‌های اجتماعی طرفداران بسیاری دارند و علاوه بر کاربران، برای کسب‌وکارها نیز محبوب‌اند. بازاریابی رسانه‌های اجتماعی فرصتی عالی برای کسب‌وکارهاست تا از کاربر به‌عنوان سفیری برای به اشتراک گذاشتن محتوای موردنظرشان استفاده و با کمترین هزینه کسب‌وکارشان را تبلیغ کنند. به همین دلیل بسیاری از شرکت‌ها هرروز محتوای خود را در شبکه‌های اجتماعی مثل فیس‌بوک، اینستاگرام، لینکدین، پینترست و توییتر به‌روزرسانی می‌کنند. ولی تعداد کمی از این شرکت‌ها استراتژی منسجمی برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی دارند. باید توجه داشت که شبکه‌های اجتماعی به‌سرعت در حال تغییرند و استراتژی مورداستفاده در هر شبکه‌ اجتماعی متفاوت از دیگری است.

۸. استفاده از Google Analytics در راستای بهبود نتیجه بازاریابی آنلاین

Google Analytics ابزار فوق‌العاده‌ای است که در عین رایگان بودن گزینه‌های بسیار زیادی برای تحلیل‌های گوناگون دارد. امروزه تقریباً همه کسب‌وکارها برای ارزیابی تأثیر بازاریابی دیجیتال بر فروش و اهداف در نظر گرفته‌شده، به Google Analytics وابسته هستند ولی در اکثر موارد فرصت‌های زیادی در استفاده از این ابزار قدرتمند از دست می‌روند. اولاً اگرچه بیشتر بازاریاب‌ها آشنایی اولیه مناسبی با Google Analytics دارند ولی اغلب از این ابزار به‌صورت سفارشی‌شده برای کسب‌وکارشان استفاده نمی‌کنند؛ درنتیجه ارزش واقعی فعالیت‌های بازاریابی آنلاین را نمی‌بینند. دوم اینکه Google Analytics بیشتر برای بررسی روند بازدیدها و فروش استفاده می‌شود و کمتر برای بررسی تحلیلی سرمایه‌گذاری رسانه‌ای، تغییر در سفر مشتری و پیام‌رسانی برای افزایش فروش مورد توجه قرار می‌گیرد.
اگرچه استفاده از Google Analytics آسان است و گزارش‌های فراوانی دارد ولی در مورد چگونگی استفاده از این گزارش‌ها در بهبود بازاریابی دیجیتال توضیحی نمی‌دهد. درنتیجه برای استفاده بهینه از این ابزار لازم است سؤال صحیح پرسید و در جای صحیح به دنبال پاسخ گشت.

۹. افزایش بازگشت سرمایه با استفاده از Google Adwords

شرکت‌های مختلف برای افزایش مشتری به‌صورت مرسوم از Google Adwords استفاده می‌کنند. اما گاهی اوقات استفاده از این ابزار چندان آسان نیست. به همین دلیل توصیه می‌شود در این راه قدم‌های زیر در نظر گرفته شود:
– شناسایی و انتخاب عبارت‌های کلیدی
– تعیین هدف برای جست‌وجوهای پولی
– بهتر کردن ساختار کمپین
– ارتقا اهداف کسب‌وکار
– بهبود خلاقیت در پیشنهاد‌ها
– اصلاح توزیع بودجه
– بهینه‌سازی جست‌وجوی پولی به‌منظور افزایش بازگشت سرمایه

www.smartinsights.com

منبع

ادامه مطلب
بازاریابی-دیجیتال؛-از-کجا-شروع-کنیم؟

بازاریابی دیجیتال؛ از کجا شروع کنیم؟ – قسمت اول

بیش از پنجاه‌درصد کسب‌وکارها استراتژی یکپارچه و مشخصی برای بازاریابی دیجیتال ندارند.

بیشتر افراد در ابتدای راه سردرگم هستند

و برای پیدا کردن استراتژی مناسب، از گشتن در فضای نت شروع می‌کنند

که در این راه غالباً وقت و پول خود را هدر می‌دهند.

بااین‌حال همه سؤال‌های مشابهی دارند؛

از کجا باید شروع کرد؟

چه مراحلی باید طی شود؟

و چه ابزارهایی موردنیاز است؟

در تلاش برای یافتن پاسخ سؤالات بالا،

در این مطلب سعی‌ شده است مراحل مورد نیازِ بازاریابی دیجیتال موفق، مختصراً بررسی شود.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

۱. ایجاد طرح مناسب برای افزایش فروش از بازاریابی آنلاین

بدون نقشه‌ی راه قابل‌اطمینان، قطعاً موفق نخواهید شد.

درحالی‌که این روزها اهمیت بازاریابی دیجیتال بر کسی پوشیده نیست،

تحقیقات نشان می‌دهد نزدیک به نیمی از کسب‌وکارها استراتژی دیجیتال مشخصی ندارند.

نبود شفافیت در بازاریابی دیجیتال به این معنی است که یا اهداف مشخصی برای این کار در نظر گرفته نشده

یا شاخص‌های مناسبی جهت بررسی عملکرد (KPIs) آن تعریف نگردیده است.

در این شرایط ممکن است شما در تاکتیک‌های اشتباهی سرمایه‌گذاری کنید

و درنتیجه از رقبا عقب بمانید.
به‌منظور ایجاد یک برنامه عملی برای رشد کسب‌وکارتان می‌توانید از سیستم برنامه‌ریزی RACE استفاده کنید.

این سیستم که بر پایه سعی و خطا تهیه و توسط گروه smartinsights توسعه یافته است،

مراحل ایجاد یک برنامه مناسب را به شکل زیر توضیح می‌دهد:

-تهیه برنامه
-ایجاد آگاهی، تقاضا و جذب هدفمند بازدیدکنندگان به سایت
-تعریف سفر مشتری در جهت اهداف خود
-متقاعد کردن انتظارات کاربر به‌منظور تبدیل کاربر به مشتری
-ایجاد ارزش مشتری طولانی‌مدت با استفاده از بازاریابی رسانه‌های اجتماعی و ایمیل

۲. راه‌اندازی سریع کمپین بازاریابی

هدف از راه‌اندازی کمپین تبلیغاتی، درگیر کردن مخاطب با کسب‌وکارتان است.

با توجه به اینکه گزینه‌های زیادی برای دسترسی به مخاطبان در فضای آنلاین وجود دارد،

باید در نظر داشته باشید که بودجه کمپین را در جایی مصرف کنید که بیشترین تفاوت را ایجاد کند.

باید توجه کنید که ادغام تکنیک‌های مختلف ارتباطات به رشد شما کمک خواهد کرد.

در راستای راه‌اندازی یک کمپین تبلیغاتی موفق می‌توانید مراحل زیر را در نظر داشته باشید:

-تعیین اهداف مشخص و پیگیری آن‌ها از طریق تحلیل داده‌ها
-تعریف مخاطبان هدف
-ایجاد سلسله پیام‌های شفاف به‌منظور هدایت مخاطب به محتوای برند
-بررسی و انتخاب رسانه مناسب برای اجرای کمپین
-ایجاد همبستگی مناسب بین کانال‌های دیجیتال و غیر دیجیتال کمپین

۳. مبارزه از طریق بازاریابی محتوا

بازاریابان پتانسیل‌های بازاریابی محتوا را دوست دارند!

چراکه با استفاده صحیح، این روش می‌تواند سایر حوزه‌های بازاریابی جاذبه‌ای ـ مثل بهینه‌سازی موتور جستجو، بازاریابی شبکه‌های اجتماعی و ایمیل مارکتینگ ـ را نیز تقویت کند.

پژوهش‌ها نشان می‌دهند بازاریابی محتوا بهترین روش برای افزایش فروش است.

بااین‌حال این کار بسیار ساده است.

برای به دست آوردن نتایج مطلوب کافی است با برنامه‌ریزی مناسب و اقدام منظم، محتوایی تولید کنید

که آگاهی، آشنایی و تمایل به خرید را برای برند شما به همراه داشته.

محتوای مناسب باید منحصربه‌فرد، قابل اشتراک‌گذاری و ارزشمند باشد.

به‌طور خلاصه می‌توان اهداف ضروری که در بازاریابی محتوا باید دنبال شود را به شکل زیر بیان کرد:

-ایجاد محتوای برجسته، جذاب و قابل اشتراک‌گذاری
-بهینه‌سازی موتور جستجو به‌منظور نمایش محتوای موردنظر در صفحه اول جستجوی گوگل
-شناسایی نیاز مخاطب
-استفاده از محتوا به‌منظور تبدیل مخاطب به مشتری و فروش محصول
-به‌کارگیری خلاقیت در تولید محتوایی که مخاطب را تحریک کند
-تهیه طرح جامع و برنامه زمانی مشخص برای تولید محتوا
-برنامه‌ریزی برای توزیع یکپارچه محتوا در رسانه‌ها
-استفاده از اینفلونسرها برای افزایش به اشتراک‌گذاری محتوا
-ارزیابی بازگشت سرمایه از طریق تحلیل‌ها و تحقیقات

www.smartinsights.com

ادامه مطلب
تیکت جدید