مقدمهای-بر-بینش-مخاطب

مقدمه‌ای بر بینش مخاطب

مدت‌هاست که گزینه‌های خرید زیادی در دسترس مخاطب و مخاطبان برندها قرار دارد

و شاید سخت‌ترین کار، بعد از جلب توجه آنها، حفظ این توجه است.

اما چطور می‌توان مطمئن بود که مخاطبان از رقبا عبور و برند شما را انتخاب می‌کنند؟

این‌جا همان جایی‌ست که جادوی بینش مخاطب وارد می‌شود؛

یه به عبارت دیگر ذهن‌خوانی با اتکا به تحلیل داده‌ها.

بینش مخاطب تفسیری‌ست از آن‌چه مخاطب می‌اندیشد و حس می‌کند.

باید بدانید چه می‌خواهند، چرا می‌خواهند و دل‌شان می‌خواهد آن چیز چه‌طور به آنها داده شود.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

بسیاری از شرکت‌ها باور دارند که بینش مخاطب مسئله‌ی مهمی‌ست،

با این حال توافقی درمورد چگونگی و حتی شکل استفاده از آن وجود ندارد.

در ساختار سنتی شرکت‌ها که هنوز هم دیده می‌شود،

هر بخش شرکت از اطلاعات به دست آمده به شکلی جداگانه استفاده می‌کند.

بخش تحقیقات بر عدد و رقم‌ها متمرکز است،

بازاریابی می‌خواهد به مشتریان جدید دست پیدا کند

و فروش هدفش تبدیل پتانسیل‌های بیشتری به مشتری‌ست.
این تقسیم‌بندی تا پیش از این کار می‌کرده؛

همان‌زمانی که تعداد شبکه‌های تلویزیونی محدودتر بود و برندها اطمینان داشتند

که مخاطبان‌شان سنی حدود ۲۵ تا ۵۰ ساله دارند

و همه در یک ساعت مشخص یک برنامه‌ی تلویزیونی را تماشا می‌کنند.

در همین زمان بود که انتشار یک پیام جذاب می‌توانست

مشتریان زیادی را پشت در فروشگاه به صف کند.

اما ظهور اینترنت و ماندگارشدنش، تعدد شبکه‌های تلویزیونی در تمام دنیا، سلیقه‌های مختلفی را خلق کرده است

که دیگر به تماشای یک برنامه نمی‌نشینند.

مطالعه‌ی دقیق عادت‌ها، رفتار و بازخوردهای مشتری دقیق‌ترین ابزار برای برقراری ارتباط نزدیک با اوست

و اگر شما این کار را نکنید،

اطمینان داشته باشید که رقیب‌تان آنها را بررسی می‌کند.

استراتژی‌های بازاریابی موثر تنها پس از رسیدن به بینش مخاطب است

که پاسخ می‌دهد و نه تنها در بخش معرفی محصول و خدمت به کار می‌آید،

بلکه در فرایند توسعه‌ی محصول و خدمت نیز نقش مهمی دارد.

در عین‌حال بینش مخاطب به برندها کمک می‌کند بتوانند

پیام‌های ارتباطی شخصی‌سازی‌شده برای مشتریان خود بفرستند.

در دو آگهی زیر نمونه‌هایی از پیام‌های شخصی‌سازی‌شده

دو برند را می‌بینید که براساس بینش مخاطبان شکل گرفته.

تفاوت تحقیقات بازار و بینش مخاطب

تحقیقات بازار به تمام اقداماتی گفته می‌شود

که اطلاعاتی درباره‌ی نیازها و بزرگی بازار مخاطبان و رقبا ارائه می‌کند

و به عبارت دیگر به شما می‌گوید که چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است.

در مقابلْ بینش مخاطب به شما خواهد گفت

چرا آن اتفاق در میان مخاطبان رخ می‌دهد.

بینش مسئله‌ای مبهم است و لزوما از تشکیل گروه‌های کانونی یا تحقیقات به دست نمی‌آید.

ترکیب این اطلاعات همراه با فعالیت مخاطب در شبکه‌های اجتماعی

تنها بخشی از داده‌ها را در اختیار برندها می‌گذارد.

بسیاری از شرکت‌ها از جامعه‌شناساس‌ها و انسان‌شناس‌ها برای تحلیل این داده‌ها استفاده می‌کنند.

بینش واقعی باید موردی باشد که بتوان براساس آن اقدامی ملموس انجام داد؛

حدس و گمان‌هایی که در حد نظریه باقی می‌مانند و قابل آزمایش نیستند،

در دسته‌ی بینش مخاطب قرار نمی‌گیرند.

بینش مخاطب باید به قدری قدرتمند باشد که پس از به‌کارگیری،

مخاطبان را وادار به تغییر رفتار کند.

به این ترتیب هدف‌گذاری مخاطبان تنها براساس تحلیل گذشته

و این فرض که مردم مخلوق عادت‌هایشان هستند،

به درکی عمیق از آنها منجر نمی‌شود و تاثیرگذار نیست.

هدف از تعریف بینش مخاطب و تغییر رفتار او، حرکت در جهت علاقه‌ی مخاطب

و در عین حال به دست آوردن سود بیشتر برای شرکت و درنتیجه فعالیتی بردبرد است.

ادامه مطلب
نقش-اینفلوئنسر-مارکتینگ-در-شرکتهای-b2b

نقش اینفلوئنسرمارکتینگ در شرکت‌های B2B

تب و تاب اینفلوئنسری و اینفلوئنسر مارکتینگ در حال حاضر بسیار زیاد است.

و موصوع مهم برای برسی تاثیر گذاری آن در شرکت های BTOB است.

باید بپذیریم که شرکت‌هایی که در زمینه B2B فعالیت می‌کنند

از بازی اینفلوئنسرمارکتینگ دور بوده‌اند و تقریبا به آن توجهی نداشته‌اند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

وقتی شرکت‌های B2C پایه‌های ارتباط‌شان با مگااینفلوئنسرها را محکم می‌کردند،

بسیاری از برندهای B2B حتی در شبکه‌های اجتماعی حضور هم نداشتند.

بعدها وقتی برندهای B2C فهمیده بودند

مصرف‌کنندگان دیگر آن‌قدرها هم تحت‌تاثیر تبلیغات سلبریتی‌ها نیستند،

برندهای B2B سلناگومز و کایلی جنرِ دنیای اینستاگرام را احضار می‌کردند

و سعی می‌کردند برای پست‌هایشان لایک جمع کنند

و تصویر برندشان را به افرادی با میلیون‌ها طرفدار وصل کنند.

مصرف‌کننده‌ی آنلاین، امروز به قدر کافی ماهر است که بتواند بیشتر مگااینفلوئنسرها را همان‌طوری که هستند بپذیرد. با وجود این‌که همیشه جا برای اسم‌های بزرگ و چهره‌های سلبریتی‌ها وجود دارد، برندها دیگر نمی‌توانند تصور کنند که یک اینفلوئنسر خیلی مشهور برایشان اعتبار لحظه‌ای می‌خرد و ارزش سرمایه‌گذاری دارد. به عنوان مثال دیگر همه این را می‌دانند که کایلی جنر برای هر پست اینستاگرامی یک میلیون دلار می‌گیرد و به همین دلیل فروختن چنین تبلیغی به مشتری کار سختی‌ست.

به نظر می‌رسد هنوز هم بسیاری از شرکت‌های B2B در استفاده از استراتژی‌های تاریح‌گذشته یا نامناسب اینفلوئنسرمارکتینگ خود برای مخاطبان‌شان، اصرار دارند و درنتیجه وقتی نمی‌توانند مشتریان موردنظر خود را به دست بیاورند ضرر می‌کنند.

با این اوصاف، با چه روش‌هایی می‌توان تاکتیک‌های اینفلوئنسرمارکتینگ را مجهزتر کرد و کمپینی طراحی کرد که توجه مخاطبان -و همچنین جیب‌شان را- جلب کند.

یک- فعالیت خود را با میکرواینلفلوئنسرها و نانواینفلوئنسرها گسترش دهید.

اگر می‌خواهید به مشتریان دنیای آنلاین دست پیدا کنید، باید اصیل باشید. هیچ چیز نمی‌تواند با سرعت تاییدیه/ تبلیغ یک سلبریتی بزرگ که شنونده‌ای ندارد، اصالت را از بین ببرد. سلبریتی‌ای که همه می‌دانند برای انتشار عکس‌های سبک زندگی از یک محصول در اینستاگرامش میلیون‌ها دلار به دست می‌آورد.

البته نباید تصور کنیم که در حال حاضر جایی برای تبلیغات اینفلوئنسرهای خیلی بزرگ وجود ندارد. یا این‌که گمان کنیم اینفلوئنسرهایی که در وضعیت سلبریتی‌ها نیستند ولی مخاطبان بسیار زیادی دارند، نمی‌توانند کاری از پیش ببرند، بلکه می‌خواهیم بگوییم در بسیاری موارد نیازی نیست برندها برای خلق یک کمپین موفق این مسیرها را طی کنند.

به جای این‌که فرض کنید برندتان باید به دنبال اینفلوئنسرهایی با صدهاهزار فالوئر برود، به کار با یک اینفلوئنسر کوچک‌تر فکر کنید. میکرواینفلوئنسرها (با تعداد ۵ تا ۱۰ هزار فالوئر) و نانواینفلوئنسرها (با تعداد هزار تا ۵هزار فالوئر) مخاطبان کم‌تری دارند، اما با همین مخاطب کم، در مقایسه با مخاطبان مگااینفلوئنسرها تعامل بیشتری دارند. در عین‌حال کار با یک میکرواینفلوئنسر برای شرکت ارزان‌تر درمی‌آید.

دو- بر داستان‌سرایی و آموزش تاکید کنید.

برندها مدت‌هاست می‌دانند مشتریان‌شان به محتوایی علاقه دارند که داستانی را تعریف یا این‌که ارزشی خلق می‌کند. به همین دلیل است که بسیاری از شرکت‌های B2C و B2B تاریخچه‌ی برندشان را تعریف می‌کنند، بر ارزش‌هایشان تاکید دارند و محتوای آموزشی و ارزشمند تولید می‌کنند.

همین فعالیت‌ها را باید با اینفلوئنسرها نیز انجام دهید. به جای روش‌های رایج تبلیغ محصولات، از آنها بخواهید کالا یا خدمت‌تان را با یک داستان یا یک تجربه معرفی کنند.

سه- از استانداردهای زیبایی اینستاگرام دور شوید.

ممکن است تعجب کنید، ولی دوره‌ی عکس‌های اینستاگرامی بی‌عیب‌و‌نقصی که در چندسال گذشته صفحه‌تان را پر کرده بودند، گذشته است.

مشتریان امروزی به دنبال عکس‌هایی نیستند که در آنها همه چیز به دقت چیده شده است. آنها نمی‌خواهند عکس‌ها برنامه‌ریزی‌شده باشند، بلکه دل‌شان می‌خواهد تصور کنند این تصاویر را آدم‌های معمولی گرفته‌اند و تنها هدف‌شان به اشتراک‌گذاشتن‌شان بوده؛ به جای این‌که فکر کنند یک تیم تبلیغاتی حرفه‌ای با هدف تبلیغ این کار را کرده است.

شما باید به دنبال فردی بگردید که بداند اینفلوئنسر مارکتینگ به چه مسیری می‌رود و قرار نیست به شما عکس‌های بیش از حد بی‌نقصی بدهد که نتواند توجه مخاطبان مورد نظرتان را جلب کند.

البته شما اینفلوئنسری را هم نمی‌خواهید که به طور کامل در زندگی واقعی غرق شده و باعث شود خدمت یا کالای شما کم‌تر از آن‌چه هست دوست‌داشتنی و خواستنی به نظر برسد. حد تعادلی وجود دارد و یک اینفلوئنسر خبره تفاوت بین طبیعی و اصیل را با پیش‌پا‌افتاده و دم‌دستی می‌داند.

چهار- کارکنان‌تان را به عنوان سرمایه‌ی اجتماعی ندیده نگیرید.

اگر اینفلوئنسرها بیش از برندها قابل‌اعتمادترند (و البته هستند)، پس کارکنان‌ یک شرکت هم بیش از اینفلوئنسرها باورپذیرترند.

درواقع کارکنان یک برند منابعی کم‌تر دیده‌شده، برای انتشار پیام یک شرکت و بالابردن میزان دسترسی مخاطبان به آن هستند. کارکنان یک شرکت همچنین در مقایسه با کارفرما که فالوئرهای بیشتری دارد، ارتباطات بیشتری دارند. به عبارت دیگر آنها به راحتی می‌توانند به عنوان اینفلوئنسر عمل کنند، به ویژه اگر محتوایی که منتشر می‌کنند اصیل و حقیقی باشد. تشویق آنها برای به اشتراک‌گذاشتن محتوای یک شرکت، مانند محتوای شرکت خودشان، روش موفقی برای درگیر کردن این منبع بالقوه است که تا به حال به آن بی‌توجهی شده است.

اینفلوئنسرمارکتینگ عموما برای شرکت‌های B2B سخت‌تر از شرکت‌های B2C بوده است، اما قرار نیست همیشه همین‌طور باشد. با به‌کار گرفتن برخی از درس‌هایی که شرکت‌های B2C در این سال‌ها آموخته‌اند، برندهای B2B می‌توانند سود زیادی از کار با اینفلوئنسرها به دست بیاورند.

منبع

ادامه مطلب
لوگو-به-تنهایی-برند-را-نمیسازد

لوگو به تنهایی برند را نمی‌سازد

بسیاری از سازمان‌هایی که از شرکت‌های برندینگ تقاضای «ریبرندیگ یا برند جدید» دارند، منظورشان لوگو، نام، نماد یا ظاهر و حسی تازه برای وضعیت موجودشان است.

خیلی از مردم گمان می‌کنند برند با این موارد آغاز و با همان‌ها تمام می‌شود.

در خیال‌شان پس از طراحی نام و لوگو می‌توانند

آن را با خیال راحت در ای‌میل‌ها، وب‌سایت و دیگر نقاط تماس‌شان به‌کار برند و دیگر خلاص.

این درحالی‌ست که برند چیزی بیش از نام یا لوگو است.

برند همه‌چیز است و این «همه‌چیز» همان برند است.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

برند استراتژی شماست.


اگر تولید‌کننده‌ی محصولات مصرفی هستید، برندتان محصولات و داستانی‌ست که آنها تعریف می‌کنند. این‌که صندلی‌های آشپزخانه‌ی ایکیا بعد از دو سال از هم می‌پاشند، بخشی از برند این شرکت است. اگر یک سازمان بافعالیت‌های بشردوستانه هستید، آن وقت تمام آرزوها و اقدامات‌تان برای تحقق آنها برندتان است. هدف جسورانه‌ی «شر اور استرنگت» (Share our Strength) -پایان‌دادن به گرسنگی کودکان در آمریکا- در فرایندی پنج ساله، برندش را تشکیل می‌‌دهد. اقدامات این سازمان برای کمک گرفتن از دولت، هم برندش است. جدیتش در کار نیز برندش است. در سال ۱۹۶۹ ناسا بهترین لوگو را نداشت. اما صاحب یک برند خوب بود. ناسا حالا لوگوی بهتری دارد اما برندش دیگر نمایانگر چیز خاصی نیست. هرقدر هم لوگوی جدیدتان جذاب باشد، اگر ندانید به کجا می‌روید یا مسیر رسیدن به هدف‌تان را ندانید، باید بگوییم برندتان در وضعیت خوبی قرار ندارد.

برند تمام Call To Actionهای شماست.


اگر مارتین لوترکینگ در ازای راه‌پیمایی مردم به واشنگتن به آنها وعده‌ی توستر می‌داد، آن وقت این کار بخشی از برندش بود. آیا Call to actionهای شما ترغیب‌کننده است؟ آیا آنها با استراتژی‌تان هم‌خوانی دارد؟ گرفتن لایک‌های بیشتر در فیس‌بوک استراتژی نیست. اگر یک سازمان بشردوستانه هستید، چیزهایی که از اعضایتان می‌خواهید انجام دهند برندتان را به وجود می‌آورند و بقیه‌ی موارد شاخ‌و‌برگ‌هایی جانبی‌ست که ممکن است چندان هم ضروری نباشند.

خدمات شما به مشتری برندتان است.


اگر مشتریان‌ با هیجان و رضایت با سازمان‌تان تماس بگیرند و در تله‌ی پاسخ‌دهنده‌ی صوتی گیر بیفتند، متوجه نشوند که باید با چه کسی حرف بزنند و در حالی پیام بگذارند که نمی‌دانند پیام‌شان به فرد موردنظرشان می‌رسد یا خیر، باید بدانید تمام این فرایندها برند شماست. و در این‌جا پیام برندتان این است که شما برای مشتریان‌تان اهمیت قائل نمی‌شوید. اگر آنها به میهمانی سالانه‌تان بیایند و به‌خاطر کیفیت بد سیستم صدا نتوانند صدای مجری را بشنوند، این هم برند شماست و پیامش این است که برایتان مهم نیست آنها صدایتان را بشنوند یا خیر. اگر کارمند یا مسئول صندوق از نگاه کردن به ناخن‌هایش لذت می‌برد یا ترجیح می‌دهد وقتش را با گوشی‌اش بگذراند، او هم برند شماست؛ حتی اگر لباسش لوگوی زیبای شما را هم داشته باشد، او با این کار پیام بدی را به مشتری منتقل می‌کند.

برند روش سخن‌گفتن شماست.


وقتی وب‌سایتی جدید طراحی می‌کنید و آن را با محتوای بدون اعتبار و تکراری پر می‌کنید، درواقع برندی تازه ندارید. اما محتوایی که اطلاعاتی دست‌اول و بااهمیت را به مخاطب منتقل می‌کند، نوید برندی نو می‌دهد. تمام کلماتی که انتخاب می‌کنید برندتان هستند. گزارش سالانه‌ای که برای مردم خسته‌کننده است هم برندتان است.

پیام بخش مرکزی برند شماست، اما پیام به‌تنهایی نمی‌تواند برندی بزرگ را خلق کند. چندبار به محصول یا خدمتی برخورده‌اید که با آن‌چه متن‌های تبلیغاتی‌ درباره‌اش می‌گفتند متفاوت بوده است؟ این متن‌های غیرمرتبط و غیرواقعی برندتان را خط می‌اندازد.

برند مجموعه‌ی تمام ابزارهای ارتباطی شماست.


برند کیفیت علامتی‌ روی در است که می‌گوید «ده دقیقه دیگر باز می‌گردیم» و می‌تواند با بهره‌گیری از یک سیستم صوتی گفته شود یا این‌که با برنامه‌ی شخصی خودتان بیان شود. اولی شما را شبیه به بقیه تعریف می‌کند و دومی اصالت شما را به نمایش می‌گذارد. بنری که با دقت و براساس استانداردهای بصری طراحی شده و همچنین بنری که با چسب چسبانده شده، هم هویت برند شماست. دومی قرار است بگوید که شما به جزئیات توجه نمی‌کنید. آیا به نظرتان می‌توانید بنری کج‌و‌جوله و همراه با چسب را در یکی از فروشگاه‌های اپل ببینید. هرگز این اتفاق نمی‌افتد. و این مفهوم برند آنهاست و بر این نکته تاکید می‌کند که در اپل هیچ مادربوردی هم با نخ متصل نیست.

در عصر دیجیتال، رابط کاربری شما برندتان است. اگر وب‌سایت‌تان مردم را عصبانی می‌کند، به این معناست که شما به آنها اهمیت نمی‌دهید. برند حتی در فرم‌های شرکت، قراردادهایی که می‌فرستید و در دفترچه‌های بخش منابع انسانی هم نمود پیدا می‌کند. آیا شما از افرادی هستید که درباره‌ی ابزارهای رایج کار تجدید نظر می‌کنند یا به سنت‌ها چسبیده‌اید؟ انتخاب شما قرار است میزان نوآوری‌تان را مشخص کند.

کارکنان‌ شما برندتان هستند.

کارمندان شما و شکل رفتارشان برندتان را شکل می‌دهد. لازمه‌ی داشتن تیم خوب، استخدام‌های خوب و پس از آن آموزش و توسعه است. اهمیتی ندارد که آنها چه‌قدر با برند جدیدتان هماهنگ هستند، اگر به کاری که انجام می‌دهند توجهی نداشته باشند، برندی دارید که یک جایش می‌لنگد.

وسایل راحتی برندتان هستند.


آیا چراغ‌ها روشن‌اند یا کارمندان شما در تاریکی کار می‌کنند؟

 محل کار تمیز است؟

آیا شرکت شما با استانداردهای بصری‌تان هم‌خوانی دارد؟ محل کار شما برند شماست.

لوگو و هویت بصری شما برندتان است.

برند خوب شایسته‌ی لوگو و طراحی گرافیک خوب است. این عوامل می‌تواند بر انتخاب مخاطب تاثیر بگذارد. اما به تنهایی از شما برندی خوب و بزرگ نمی‌سازد.

و درنهایت باید گفت که برند یعنی اهمیت‌دادن به کسب‌و‌کار در همه‌ی سطوح و در تمام جزئیات. هرنوع تعاملی که انجام می‌شود برند را می‌سازد.

منبع

ادامه مطلب

هویت برند لگو متحول می‌شود

گروه لگو هویت برند خود را در راستای ایجاد تجربه طراحی سازگار تر با نیاز‌های مخاطبان نسبت به گذشته تغییر می‌دهد.

فراتر از لوگوی سمبلیک خود، این برند مجموعه جدید از عناصر طراحی را خلق کرده که زبانی منسجم دارند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

این سیستم طراحی در همه محصولات و پلتفرم‌های دیجیتال،

با مشارکت مشاور برندینگ جهانی «Interbrand» مدام ریشه می‌دواند.

گروه لگو با بیش از ۹۰ سال محبوبیت،

همچنان یکی از دوست داشتنی ترین برند‌های جهان است.

گروه لگو همیشه متعهد بوده تا از طریق همکاری

با شرکایی نظیر والت دیزنی و برادران وارنر، خلاقیت به خرج دهد.

این گروه بزرگ فرصتی برای کشف و اختراع در کودکان و بزرگسالان گذاشته

که می‌توانند از طیف گسترده ای از تجربیات مختلف بسته به علایق و اولویت‌های خود لذت ببرند.

گروه لگو در دو دهه گذشته شاهد رشدی باورنکردنی بوده

که جایگاه آن را به عنوان یکی از محبوب ترین شرکت‌های جهان تثبیت کرده است.

لوگوی لگو همیشه از دور قابل تشخیص بوده

اما حالا دیگر برند باید بتواند تجربه ای سیال و منسجم را در همه محصولات فیزیکی

و پلتفرم‌های دیجیتال ارائه دهد.

از دو سال پیش تاکنون این هدف محقق شده است.

ارزش ویژه برند با چشم انداز خود در صدد کمک به کودکان برآمده تا از طریق بازی درس یاد بگیرند.

با درک این حقیقت که کم سن و سال ترین مخاطبان بازی

هنوز مشغول یاد گرفتن و مدرسه رفتن هستند،

اینتربرند و آژانس لگو (OLA)، در مورد شیوه‌های داستان سرایی بصری تحقیق

و بر روی عناصر طراحی کمیک تاکید کرده اند.

این امر شامل استفاده از مینی فیگور‌های لگو می‌شود.

فرایند فوق یک سری اصول کلیدی طراحی مشتمل بر طراحی برای مخاطبان،

داستان سرایی، بازیگوشی، خوش بینی و ساده نگه داشتن را در بر می‌گیرد.

انتخاب یک فونت، گرافیک اکشن مناسب برای انتقال درست واژگان،

پویایی، درام و احساسات در مسیر دستیابی به این هدف به برند کمک خواهد کرد.

گروه لگو سال‌هاست که مشغول عرضه محصولات جدید بوده و مفتخر است

که فرصتی برای کشف و اختراع یک چیز جدید از چیزی آشنا عرضه می‌کند.

سیستم زیبا، ساده و خوش ساخت جدید لگو اتحاد و پیوندی همه جانبه میان بیان خلاقانه

و بازیگوشی برند و محصولاتش را رقم زده است.

در نهایت همین عنصر بازیگوشی نیرویی جذاب برای یادگیری از طریق بازی خلق کرده است.

www.interbrand.com

ادامه مطلب
داستان-برند-چیست؟

داستان برند چیست؟

این روزها داستان‌سرایی برند ها ظاهرا همه جا دیده می‌شود و با این‌حال راه به جایی نمی‌برد.

درواقع مردم خسته‌اند از این‌که به هدف خرید محصول و خدمت، مورد خطاب قرار بگیرند.

آنها به دنبال برقراری ارتباط خاص و اصیل با برندها هستند.

با این حال سیل محتواست که در وب‌سایت‌ها، شبکه‌های اجتماعی و اپلیکیشن‌ها به سوی مخاطبان سرازیر می‌شود.

چه تعداد از این محتوا به نیاز مخاطب مرتبط است

و با آن ارتباط برقرار می‌کند؟

و ماجرای داستان برند چیست و چطور باید روایت شود؟

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

این را باید به خاطر داشته باشیم که صرف نمایش‌دادن یک چیز -مثلا ارائه‌ی محتوا- آن را جذاب نمی‌کند.

امروز بسیاری برندها بیش از آن‌که به کیفیت محتوایشان بیندیشند،

به کمیت و تولید بیشتر فکر می‌کنند

و بیشتر محتوایشان محصول‌محور با هدف ترغیب مخاطب به خرید است.

یعنی رویه‌ای که دور از داستان‌سرایی‌ست و یک خط مستقیم را با هدف فروش بیشتر دنبال می‌کند.

تحقیقات پل زک، محققی در حوزه‌ی نورواکونومی، نشان می‌دهد

که داستانی که یک شخصیت انسانی پشت سرش داشته باشد بیشتر می‌تواند

مردم را به خرید از یک برند یا کمک به یک خیریه مجاب کند.

فارغ از پلت‌فرم‌ها، باید بگوییم که داستان‌سرایی عامل مهمی برای جلب توجه،

برانگیختن علاقه‌ی مخاطب و برقراری رابطه‌ای دوسویه است.

چرا داستان‌سرایی تا این اندازه قدرتمند است؟

زیرا واکنشی بیولوژیک را برمی‌انگیزاند.

مغز را به فعالیت وامی‌دارد و احساسات‌مان را درگیر می‌کند.

همه‌ی ما به داستان‌های خوبی که به درستی روایت شده باشند واکنش نشان می‌دهیم.

مغزمان کورتیزول (هورمون استرس) و اکسی‌توسین (هورمون عشق) ترشح می‌کند.

به همین دلیل است که هنگام تماشای فیلم ترسناک هیجان‌زده می‌شویم

یا بعد از رسیدن دو عاشق به هم، خوش‌حال می‌شویم.

راز پشت یک داستان برند خوب

گفتن یک داستان خوب به معنای ساختن روایتی قوی‌ست

که به مردم این امکان را می‌دهد که با داستان هم‌ذات‌پنداری کنند.

برندها روش‌های خلاقانه‌ای برای خلق این ارتباط دارند.

بعضی از مثال‌های عملی این کار را با هم ببینیم:

  • تعریف برند به عنوان یک قهرمان
  • (یک نرم‌افزار خود را به عنوان محافظ کسب‌و‌کارهای کوچک معرفی می‌کند)
  • برندشان را وارد داستان مشتری می‌کنند
  • (کفش‌های یک برند به مشتری برای عبور از خط پایان کمک کرده‌اند)
  • تعریف داستان‌هایی درباره‌ی کارکنان، ارزش‌ها و ریشه‌های برند

در سال ۲۰۱۴ براساس یک بررسی انجام‌شده در دانشگاه جان هاپکینز

درمورد آگهی‌های سوپر باول، آگهی‌های مورد علاقه‌ی مردم آنهایی بودند

که از ساختار دراماتیکِ آشنایی در آنها بهره گرفته شده بود.

یک داستان برند خوب روایتی دارد

که با طرح مساله آغاز می‌شود و با راه‌حلی به پایان می‌رسد

که به شکل منطقی باید محصول یا خدمت برند باشد.

برخی از تاکتیک‌های این مسیر:

  • مشکل/ راه‌حل

  • قبل/ بعد

  • ویدیوهای آموزشی

  • داستان‌های رقبا

داستان برند شما باید معنا داشته باشد.

شاید یکی از مشکلات بسیاری از برندها این است که بدون داشتن هویت خاص خود،

از رقبایشان تقلید و همان حرف‌ها را تکرار می‌کنند.

برای همین است که مخاطب واکنش مطلوب‌شان را نشان نمی‌دهد.

آنها بیش از آن‌چه به خواسته‌‌ی مردم توجه نشان دهند

به این فکر می‌کنند که خودشان چه می‌خواهند.

برندها باید بدانند که چرا داستان مورد نظرشان را نقل می‌کنند.

دلیل منحصربه‌فردبودن این داستان چیست

و چه ارزشی برای مخاطبش خلق می‌شود.

داستان برند باید شخصی باشد و مخاطب برند با آن احساس نزدیکی بکند

و باید بتواند به این پرسش‌ها پاسخ دهد؛

برند چطور می‌تواند در بهبود زندگی مخاطب نقش داشته باشد؟

چه دلیلی دارد که مخاطب وقتش را برای توجه به داستان برند صرف کند؟

داستان برند باید حس مخاطب را تحریک کند.

و قرار نیست فقط درباره‌ی کاری باشد که محصول یا خدمت انجام می‌دهد،

بلکه به تاثیرش بر زندگی مردم تمرکز می‌کند.

به عنوان مثال شرکتی که ویژگی‌اش ارسال ای‌میل‌های خودکار است

می‌تواند داستانش را حول ساده‌کردن زندگی مردم و دورکردن استرس و فشار روزانه بنویسد.

داستان برند باید ساده و قابل فهم باشد

و در عین حال داستان از پیش‌روایت‌شده‌ی رقیب نباشد.

https://www.semrush.com/blog/definitive-guide-to-brand-storytelling

ادامه مطلب
داستان-برند؛-یکی-بود-یکی-نبود-برندها

داستان برند؛ یکی بود یکی نبود برندها

حقیقت این است که هیچ برندی وجود ندارد که داستانی نداشته باشد.

با این‌حال برندهای زیادی هستند که توجهی به این مسئله نشان نمی‌دهند.

آن‌چه برای این برندها رخ می‌دهد این است که به هرحال داستان‌شان سر زبان‌ها می‌افتد.

تنها پرسش این است که این داستان را چه کسی روایت می‌کند؟

خود برندها یا دیگرانی که رقبا را هم شامل می‌شوند؟

یک داستان نامناسب می‌تواند ضرباهنگ حرکت  را تحت‌تاثیر منفی قرار دهد

و بزرگ‌ترین تجارت ها را به قعر دره بکشاند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

حقیقت این است که چه دوست داشته باشید و چه دوست نداشته باشید،

داستان شما وجود دارد.

دو مغازه‌ی کفش‌فروشی را در یک شهر کوچک ساحلی تصور کنید.

این دو مغازه حتی اگر تبلیغات هم نداشته باشند،

باز مردم یکی از آنها را به دیگری ترجیح می‌دهد

که این انتخاب لزوما از قیمت و کیفیت برنمی‌آید

و خیلی وقت‌ها تابع داستانی‌ست که بیشتر نظرشان را جلب می‌کند.

داستان یک برند از موارد زیر تشکیل می‌شود:

  • چیزی که شما درباره‌ی خود می‌گوید
  • کاری که نام تجاری انجام می‌دهد
  • آن‌چه دیگران درباره‌ی برند می‌اندیشند و می‌گویند
  • شکل تعامل دیگران با نام تجاری شما

داستان برند لایه‌های مختلفی دارد؛

به این معنا که مجموعه‌ای از قصه‌های مختلف است که هرکدام به شناخته‌شدن شما یاری می‌رسانند.

ممکن است انتظار داشته باشیم که داستان یک برند،

مانند تمام قصه‌ها قابل شنیدن و تعریف‌کردن باشد.

اما در این مورد برخلاف بقیه‌ی روایت‌ها، داستان تجربه و حس می‌شود.

این روزها مکالمه‌ی برند با کسانی شکل می‌گیرد که آن را تجربه کرده‌اند.

داستان برند چیزی بیش از یک روایت است

و در دفتر مدیرعامل نوشته نمی‌شود.

حتی ورای کپشن‌های اینستاگرام،

نوشته‌های آگهی‌های تبلیغاتی و وب‌سایت، متنی در بروشور یا فایل پرزنتیشنی‌ست

که به سرمایه‌گذاران ارائه می‌کنیم.

داستان برند چیزی نیست که برای مردم تعریف می‌کنیم،

بلکه چیزی‌ست که آنها براساس علائمی که برایشان می‌فرستید باور دارند.

این ماجرا تصویری کامل از واقعیت‌ها، حس‌ها و تفسیرهاست

و به این معناست که بخشی از آن توسط خود شما گفته نمی‌شود.

تمام فعالیت‌های برند از رنگ‌ها و بافت بسته‌بندی گرفته تا کارکنان آن،

بخش بزرگی از داستان برند را می‌سازند.

در کنار تمام اینها داستانی وجود دارد

که باید نوشته و نقل شود و مستقیما بار روایت ماجرای یک نام تجاری را به دوش می‌کشد.

خطوط داستاتی یک برند از کجا می‌آیند؟

برخی از خطوط داستانیِ برند آنهایی هستند

که سازمان یا شرکت تعریف کرده و آنها را پرورانده است.

برخی دیگر چیزهایی هستند که چه دوست‌شان داشته باشیم یا نه،

به بخشی از وجودمان تبدیل شده‌اند.

چیزهایی مانند لوگو و هویت بصری هم برند را به وجود نمی‌آورند

و آن را مشخص نمی‌کنند؛ بلکه فقط معرفی‌اش می‌کنند.

چیزی که هستیم داستان برندمان را می‌سازد

داستان برند چیزی‌ست که می‌خواهیم باشیم، چیزی که هستیم، تمام افرادی‌ست که به آنها خدمت یا کالایمان را می‌فروشیم، تمام چیزی‌ست که یک روز به‌خاطر مخاطبان‌مان به آن تبدیل خواهیم شد. برندها برای روایت داستان‌شان به چیزی فراتر از «درباره‌ی ما» وب‌سایت‌شان نیاز دارند. داستان برند تمام تلاشی‌ست که یک برند برای برقراری ارتباط معنادار با مردم انجام می‌دهد -فارغ از این‌که موفق می‌شود یا خیر.

زندگی برند با شروع داستانش آغاز می‌شود

خیلی از برندها فکر می‌کنند نیازی به داستان‌گویی ندارند و تبلیغات به دادشان خواهد رسید. اما نکته‌ی مهم این است که کسب‌و کارها براساس اعتماد کار می‌کنند. مشتریان و مصرف‌کنندگان برای خرید از برندها باید بتوانند به برند مورد نظرشان اعتماد کنند. داستان یک برند می‌تواند پل محکمی بین مشتریان و شرکت به وجود بیاورد، کسب‌و‌کار را توسعه دهد و در روزهای سخت به فریاد برند برسد. در روزهای سخت ماهیت برند را به کارکنان یادآوری می‌کند و موجب می‌شود از ارزش‌های برند فاصله نگیرند.

داستانی که خوب روایت شود و پایه و اساس درستی داشته باشد، می‌تواند حس‌های مخاطب را تحت‌تاثیر قرار بدهد.

رقابت تنگاتنگی که بین برندهای مختلف وجود دارد باعث می‌شود هر لحظه توجه مخاطب به سمت برندی جلب شود که جذابیت بیشتری دارد و این جذابیت تابع فاکتورهای زیادی‌ست که داستان‌سرایی یکی از مهم‌ترین آنهاست.

مثل همیشه پیش از هر چیز باید بدانید با چه کسی حرف می‌زنید. شما با تمام دنیا طرف نیستید و باید بتوانید مخاطب اصلی خود را شناسایی کنید و با او هم‌کلام شوید. قرار نیست مخاطب شما را پیدا کند، شما باید به جست‌و‌جوی او برخیزید. بازار شما جایی‌ست که او در آن حضور دارد، کار می‌کند و در آن سرگرم می‌شود. و تا او را به درستی نشناسید، از عادت‌ها و علاقه‌مندی‌هایش مطلع نخواهید شد.

کار خود را با پاسخ به این پرسش‌ها آغاز کنید:

مخاطب هدف من با چه چالش‌هایی روبه‌روست؟

حالا باید او را به دقت تشریح کنید. در این مرحله است که مشخص می‌کنید چرا محصول یا خدمت شما برای او کاربرد دارد.

داستان‌تان را روایت کنید

خود شما برای چه وارد این کار شدید؟ داستان‌تان چیست؟

واقعیت این است که هیچ جای دنیا، دو داستان اصیل یک‌شکل پیدا نمی‌شود. داستان شما به خودتان تعلق دارد؛ به این شرط که واقعی باشد. مردم دل‌شان می‌خواهد از کسی خرید کنند که او را می‌شناسند و به او اعتماد دارند. می‌خواهند اطمینان حاصل کنند که شما و آنها ارزش‌های یکسانی را باور دارید.

و حالاکه مخاطب‌تان را می‌شناسید، چالش‌هایش را بررسی کرده‌اید و می‌دانید که خودتان چرا وارد این کار شده‌اید، داستان‌تان را بنویسید. داستان برندی که برای حل مشکل مخاطبش محصول یا خدمتی را تولید کرده است.

یکی بود، یکی نبود…

ادامه مطلب

نکات و استراتژی های تبلیغات تابستانی

تبلیغات عنصر جدانشدنی در هر کسب و کاری است.

بهار تمام شد و تایستان از راه رسید. تعطیلی مدرسه ها با شروع تعطیلات تابستانی همراه است. هزینه های افراد در تابستان به شکل چشمگیری افزایش می یابند. نکات و استراتژی های زیر به شما در راه اندازی کمپین های تبلیغاتی تابستانی کمک می کنند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

در این فصل آمار فروش شما به طور قابل توجهی رشد بالا می رود. افراد بیشتر از قبل به سفر می روند، بچه های مدرسه ای وقت بیشتری را خارج از خانه و فروشگاه ها می گذرانند و به طور کلی چنین احساس می شود که انگار در تابستان آزادی بیشتری برای خرج کردن وجود دارد. برای کسب بخشی از درآمد تابستانی، در زیر به یک سری نکات تبلیغاتی اشاره می کنیم که می توانید از آن ها برای هدایت مشتریان به سمت فروشگاه و حتی به وبسایت آنلاین خود بهره ببرید.

تبلیغات محصول مناسب فصل تابستان

آیا شما محصولاتی را می فروشید که با فصل تابستان در ارتباط هستند؟ در این صورت الان بهترین زمان برای شروع بازاریابی تابستانی به وسیله تبلیغ یک انبار مملو از محصولات مرتبط با این فصل است. آیا مایو یا دیگر اقلام تفریحی کنار آب را می فروشید؟ در تعطیلات آخر هفته به فستیوال های تفریحی خاص بروید و در مسیر دریاچه، رودخانه یا ساحل اقیانوس دل مشتریان را برای خرید محصولات خود به دست آورید.
اگر فروشنده لباس هستید، جرقه فروش تابستانی خود را با ارائه جدید ترین مد های تابستانی روشن کنید. چنین کاری باعث می شود تا مشتریان با فکر کردن درباره تابستان، کم کم دست در جبیب خود ببرند و بابت محصولاتتان پول بپردازند.
حتی رستوران ها هم می توانند پیشنهاد های تابستانی خود را تبلیغ کنند. مواردی را وارد فهرست غذاهای رستوران خود کنید که ماهیتی کاملا تابستانی دارند. شاید یک نوشیدنی گرمسیری خوب و جذاب مکمل خوبی برای گشت و گذار تابستانی و غذای فصلی شما باشد. با گرم شدن هوا تقاضا برای محصولات تابستانی خود به خود به وجود می آید اما اول از همه مطمئن شوید که مشتریانتان از تصمیم شما اطلاع پیدا کرده اند.

فروش در پیاده رو

تابستان فصل گردش و تفریح است. چه در یک شهر توریستی چه در یک فروشگاه محلی مشغول کار باشید، مردم از کنار مغازه شما عبور خواهند کرد. با تبلیغ و بازاریابی محصولات تابستانی خود در پیاده رو از جذب آن ها اطمینان یابید. آخر هفته بهترین فرصت در منطقه محل فعالیت شما به شمار می رود. در شهر هایی با ترافیک سنگین، هر روز هفته روزی عالی برای ارائه پیشنهادات جالب و جذاب است.
بعضی از محصولات خود را بیرون از فروشگاه بیاورید. حتما با خلق صحنه های چشم نواز کاری کنید تا توجه رهگذران به سوی شما جلب شود و تمایل به جستجو میان محصولات شما در آن ها به وجود بیاید. دسترسی به بخشی از محیط بیرون فروشگاه راهی عالی برای کمک به راه اندازی کسب و کار های تابستانی بیشتر محسوب می شود.

تبلیغات ورزش های تابستانی

تابستان زمان خوبی برای فروش و خالی کردن انبار از کالا های ورزشی است. فرایند بازاریابی تابستانی خود را با تبلیغ فهرستی از لباس ها، لوازم و تجهیزات ورزشی کلید بزنید. با توسعه طرح های فروش با تم ورزشی مشتریان را تشویق کنید تا به فروشگاهتان سر بزنند. ورزش های خانوادگی و دوستانه خارج از خانه مثل والیبال، بیسبال، شنا و بدمینتون تم های اصلی برای این نوع طرح ها به شمار می روند.

تشویق به سفر های جاده ای و بدون شهری

در فصل تابستان میزان سفر های برون شهری از دیگر فصل های سال بیشتر است که هدف از آن را می توان در تعطیلات و بیرون رفتن در روز های آخر هفته جست. از سفر به عنوان یک استراتژی تبلیغات تابستانی در راستای افزایش آمار فروش خود استفاده کنید. به تبلیغ محصولاتتان در سفر ها و گشت و گذار ها بپردازید. پیشنهادات خاص خود را ارائه دهید. ساک و چمدان های خود را تبلیغ کنید. حتی می توانید از هنرمندان محبوب بخواهید تا موسیقی با تم سفر بسازند. با جذب مردم به سوی سفر های برون شهری، می توانید شرط ببندید که پول خرج خواهند کرد. در مرحله بعدی مطمئن شوید که کمی از این بودجه به کسب و کار شما نیز اختصاص خواهد یافت. مشتریان را دریابید.

منبع

ادامه مطلب

اهمیت تنوع مهارتهای شغلی در سازمان

در شرکت‌های بزرگ، منابع انسانی و مدیریت ممکن است تلاش زیادی را انجام دهند تا ترکیبی از مهارت های مورد نیاز برای یک شغل را تغییر دهند ،

حتی ابتکارات و برنامه های طراحی شغل را برای افزایش مهارت و تنوع وظایف انجام دهند.

اما در یک تجارت کوچک معمولاً از کارکنان انتظار می رود طیف گسترده ای از وظایف را انجام دهند

( به دلیل محدودیت کارکنان و ظرفیت).

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

رضایت و انگیزه شغلی

نظریه ارائه انواع مهارت در طراحی شغل این است که باعث کاهش خستگی

و در نتیجه افزایش رضایت و انگیزه شغلی می شود.

این موضوع تا زمانی که کارمند از مهارت ها برخوردار باشد

و افزودن و آمیخته شدن مهارت ها را به عنوان یک مزیت برای شغل درک کند ، درست خواهد بود.

اما افزودن مهارتهای متنوعی که از دید کارمند استرس آور به نظر می رسد ،

افزودن وظایف اساسی و مهارتهای حداقلی بدون افزودن به ارزش ذاتی شغل ،

می تواند در واقع نتیجه عکس داشته باشد

و نارضایتی را افزایش دهد.

کارمندان را در طراحی شغل مشارکت دهید تا بیشترین تأثیر مثبت را در انگیزش و رضایت داشته باشند.

سلامت و امنیت شغلی

طراحی دقیق شغل می تواند تعداد ادعاهای جبران خسارت کارگران

را که سازمان شما دریافت می کند کاهش دهد.

حرکات تکراری مداوم یا بیش از حد ممکن است در نهایت منجر به آسیب شود.

در حالت ایده آل ، مقدار این وظایف باید به حداقل برسد ،

اما مشاغل خاصی وجود دارد که عملکردهای اساسی و موقعیت را نمی توان اصلاح کرد.

در چنین مواردی ، تغییر در طراحی شغل شامل انواع مهارتهای مختلف اغلب به این معنی است

که کارمند می تواند بین وظایف بچرخد تا حرکت تکراری را محدود کند.

اثربخشی عملیاتی

مهارت‌های مورد نیاز برای اجازه دادن به کارمند

در ساختن وظایف را مطابق با الگوهای کار بهینه خود تغییر دهید

به عنوان مثال، یک “فرد با هشیاری صبحگاهی” که بعد از ناهار کسل است

ممکن است روز کاری خود را طوری تنظیم کند

که چالش برانگیزترین کارها را صبح انجام دهد و کارهای راحت تری را برای بعد از ظهر بگذارد.

این امر با به حداقل رساندن اشتباهات کارمندان و

بهره مندی از پربارترین ساعات کار ، به سود شرکت است.

برنامه ریزی جانشینی

فرصتی را برای کارمندان فراهم کنید تا مهارتهای پیچیده تری

را در نقشهای فعلی خود به دست آورند.

این روش، کارمند را قادر می سازد تا وظایف جدید

را در یک محیط پشتیبانی شده بیاموزد

و مهارتهای لازم برای پیشرفت در حرفه خود را گسترش دهد.

مدیریت می تواند عملکرد کارمند را ارزیابی کند و ببیند که او چگونه به بازخورد درباره مسئولیت های جدید

واکنش نشان می دهد و مدیران شرکت را قادر می سازد تا یک برنامه جانشینی طراحی کنند

که قابل اجرا و موثر باشد.

هنگامی که یک برنامه جانشینی دقیق مشخص شد ،

یک کارمند می تواند مهارت های جدیدی را در محل کار خود به دست آورد

تا پس از دسترسی به شغل ، برای ارتقا آماده شود.

منبع

ادامه مطلب
قدرتگیریِ-زوج-بازاریابی-برند-و-تقاضا

قدرت‌گیریِ زوج بازاریابی برند و تقاضا

موج جدیدی از آتش‌بس و بهبود روابط میان دپارتمان‌های بازاریابی و برند شرکت‌ها در حال شکل‌گیری است

و کسانی که خوب همکاری کردن را بلدند، دریافته‌اند که این مساله، مولفه‌ای کلیدی برای خلق ارزش و رشد درآمد است.

تیم‌های بازاریابی برند و ایجاد تقاضا که تا پیش از این با پیچیدگی‌های روزافزونی

در زمینه‌ی هزینه‌کرد منابع مواجه بودند،

این روزها بهتر با هم همکاری می‌کنند و مدیران بازاریابی مشتاقند

که نگاه هم‌بسته‌تر و همه‌جانبه‌تری به آنها داشته باشند.

تنش‌های سنتی میان این دو تیم که می‌تواند به کاهش رشد منجر شود

و به عملکرد آنها لطمه بزند، تخفیف پیدا کرده و حالا هر دو به دنبال روش‌های تازه‌ای

برای درگیر کردن مشتریان و رشد فروش هستند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

بازاریابی به سبک عصر جدید

بازاریابی همیشه دچار تغییر بوده و هست،

ولی صنعتِ امروز، متفاوت‌تر از همیشه به نظر می‌رسد.

مدیران ارشد بازاریابی می‌گویند وسعت و سرعت تغییراتی که به صورت روزمره با آنها مواجه هستند،

تصمیم‌گیری را از همیشه سخت‌تر کرده است.

در چنین شرایطی تیم بازاریابی به دنبال روش‌هایی است

تا کمپین‌های خود را ارتقا بدهد و مخارج رسانه‌ای خود را بهینه‌سازی کند.

هرچند شرکت‌ها دریایی از اطلاعات و دانش و ابزارهای قدرتمندی برای شخصی‌سازی در اختیار دارند،

جذب و درگیر کردن مشتری نسبت به قبل سخت‌تر شده است.

در دنیای چندکاناله، آنها دیگر مسیرهای خطی و مستقیم را برای خرید دنبال نمی‌کنند.

همین‌طور که قواعد خارجی بازاریابی اغلب به شکل لحظه‌ای بازنویسی می‌شود،

مدل هدایت و راه‌بری داخلی هم مدام در حال تغییر است.

بازاریابی برند که عموماً برای رشد آگاهی و خلق ارزش ویژه تلاش می‌کند

و بازاریابی تقاضا که در پی آن است که مخاطب را به واکنش فوری ترغیب کند،

ارتباط نزدیک‌تری با هم پیدا کرده‌اند و موفق‌ترین سازمان‌ها مدام در تلاشند

تا میان این دو پل بزنند.

پژوهش‌های AMA نشان داده که در اغلب شرکت‌های موفق،

رابطه‌ی برند و تقاضا به نوعی قصه‌ی عاشقانه تبدیل شده است.

فصل مشترک بازاریابان موفق

شرکت بین‌المللی مدیریت برند Prophet به سراغ بازاریابان رفته و از آنها درباره‌ی ارتباط میان برند و تقاضا سوال کرده است.

نتیجه‌ی بررسی‌ها نشان می‌دهد که موفق‌ترین سازمان‌های مارکتینگ در جهت ایجاد هم‌بستگی

میان این دو واحد، بر سه مشخصه‌ی کلیدی تمرکز کرده‌اند.

موفق‌ترین سازمان‌ها می‌گویند ارزش طول عمر مشتری، افزایش وفاداری به برند و افزودن اعتماد به برند،

اهدافی هستند که بیشترین اهمیت را دارند.

این در حالی است که سازمان‌هایی که موفقیت‌های کمتری کسب کرده‌اند،

اهدافی چون رقم زدن تجربه‌ای یکپارچه برای مشتری، پشتیبانی بیشتر از دیجیتال مارکتینگ

و هماهنگی با شرکای کانال‌های توزیع را در اولویت قرار داده‌اند.

مدیران ارشد مارکتینگ به ارزش اتصال سرمایه‌گذاری مارکتینگ به شاخص‌های کلیدی ارزیابی

عملکرد کسب‌ و کار باور دارند.

برآورد میزان پیشرفت بر مبنای ارزش، در مقایسه با معیارهای مبهم مارکتینگی، بهترین کار است.

آنها دریافته‌اند که اعضای هیات مدیره تمایلی ندارند درباره‌ی تعداد کلیک‌ها چیزی بدانند.

موفق‌ترین بازاریاب‌ها می‌گویند از آنجا که رویکرد چابکِ «آزمون و خطا و یادگیری»

به بهینه‌سازی نتایج کمک می‌کند،

آنها هم ارزش بیشتری برای تجربه قائل شده‌اند.

این بازاریاب‌ها از یکپارچه‌سازیِ فرآیند برنامه‌ریزی می‌گویند؛

به نحوی که هر دو حوزه‌ی برند و تقاضا را پوشش بدهد.

به این ترتیب می‌توانند با درایت بیشتری آزمون و خطا کنند.

موفق‌ترین بازاریاب‌ها برای آن که یادگیری به بیشترین میزان خود برسد،

شاخص‌های پیش‌رو یا آینده‌نگر را با شاخص‌های پس‌رو یا گذشته‌نگر تلفیق می‌کنند.

این به آنها اجازه می‌دهد تا هم نتایج مالی و هم رفتار مصرف‌کننده را پیش‌بینی کنند

و در صورت بروز خطا، مسیر سریع‌تری را برای انجام اصلاحات در پیش بگیرند.

با داده‌های فراوانی که از مشتریان موجود است،

سازمان‌ها به سادگی به این اطمینان می‌رسند که مشتری‌محور هستند.

ولی لازمه‌ی مشتری‌محوریِ واقعی، تعهد مداوم به درک عمیق‌تر مشتری است.

این به ایجاد رابطه‌ای پایدار با مشتری کمک می‌کند؛

مساله‌ای که بر اساس پژوهش‌های AMA، عنصری حیاتی برای شرکت‌هاست.

موفق‌ترین بازاریاب‌ها مشتری‌محوری را یک هدف همیشگی در نظر می‌گیرند

و بر ارزش شناخت عمیق مشتری تاکید دارند.

***

سازمان‌ها برای ایجاد تحول و دست‌یابی به رشد، هم به قدرت بازاریابی برند و هم بازاریابی تقاضا نیاز دارند.

موفق‌ترین شرکت‌ها هم همچنان در زمینه‌ی پل زدن میان این دو امر و چند و چون

تخصیص بودجه به این دو واحد، دچار چالش هستند.

تنش‌های رقابتی همچنان پابرجاست و هر کدام از این دو در تلاشند تا ثابت کنند

فعالیت‌هایشان نتایج مهم‌تر و سنجش‌پذیرتری در پی داشته است.

ولی نیازی نیست یکی از این دو را نسبت به دیگری در اولویت قرار داد.

شرکت‌های خلاق در تلاش برای روشن کردن این موضوع هستند که چه‌طور هر دو تاکتیک،

به نتایج مشترک منجر می‌شود.

آنها ظرفیت‌ها و مدل‌های عملیاتی منحصربه‌فردی دارند که تجربه‌گرایی را به حداکثر برسانند

و مشتریان را در قلب فعالیت‌هایشان نگه دارند.

آنها می‌دانند که برندسازی و ایجاد تقاضا دیگر در رقابت و تقابل با یکدیگر نیستند،

بلکه قابلیت‌هایی هستند که به هم وابستگی دارند و یکدیگر را تقویت می‌کنند

و هسته‌ی اصلی تجربه‌ی کلی مشتری را دربرمی‌گیرند.

منبع

ادامه مطلب
برندینگ-رفتاری-چیست

برندینگ رفتاری چیست؟

برندینگ رفتاری روشی درون‌سازمانی برای همسان‌کردن وعده‌ی بیرونی برند با فعالیت‌ها و رفتارهای کارکنان آن در برخورد با مخاطبان است.

به این ترتیب برند اطمینان حاصل می‌کند که تمام فعالیت‌های مستقیم یا غیرمستقیم کارکنانش با همان هدف تعیین‌شده در فرایند برندسازی انجام می‌شوند.

پیشنهاد می‌کنیم مطلب «استراتژی گاو بنفش چیست؟» را هم بخوانید.

در یک صحنه از فیلم بادی‌گارد کوین کاستنر برای اولین بار به ویلای ویتنی هیوستن می‌رود

و در مقابل دروازه‌ی ورودی نامش را به زبان می‌آورد،

صدای پشت آیفن دوباره اسمش را می‌پرسد و او این بار می‌گوید

که گراهام‌بل است و وقتی به در ورودی می‌رسد این بار خود را ادیسون معرفی می‌کند!

اگر وجه طنز ماجرا را از این پلان‌ها بگیریم به فردی می‌رسیم

که در چند ثانیه خود را به سه شکل متفاوت معرفی کرده است.

حال مخاطبان یک برند را در نقاط تماس مختلف برند و پاسخ‌های احتمالی‌ای که ممکن است

به دست بیاورند تصور کنید.

همه‌ی ما ممکن است تجربه‌های مختلفی از رفتار کارکنان یک کافه داشته باشیم؛

یکی ممکن است آنها را بی‌ادب بخواند و دیگری با جدیت اصرار داشته باشد

که در تمام روزهایی که به آن کافه رفته فقط رفتار محبت‌آمیز و توام با احترام دیده است.

به احتمال زیاد هیچ‌کدام از این مخاطبان اشتباه نمی‌کنند.

فرایند یکپارچه‌ای برای کارکنان این کافه یا برندهای دیگر تدوین نشده است

و هرکدام از آنها برای نمایش رفتارشان از کشف و شهود استفاده کرده‌اند و این رفتار را ادامه داده‌اند.

برندها جدای از لوگو، شعار، محتوای تولیدشده و فعالیت‌های ارتباطی توسط مردم ارائه می‌شوند

مردمی که هرکدام با دیگری متفاوتند و رفتارشان در نقاط تماس مختلف برند می‌تواند

تداعیات متفاوتی برای مخاطب ایجاد کند.

پس برندینگ رفتاری به رفتارهای یکپارچه‌ی کارکنان یک برند برمی‌گردد

و بر اهمیت انسان‌ها در مبحث برندینگ اشاره دارد.

آنها بدون توجه به جایگاه و موقعیت شغلی‌شان کسانی هستند که در نهایت پیام یک برند را انتقال می‌دهند.

برندینگ رفتاری یک استراتژی مشتری‌محور است

که فرصت ساخت مزیت رقابتی را از طریق انسان‌ها فراهم می‌کند.

برندینگ رفتاری از زمان تعیین استراتژی‌های برند متولد می‌شود.

زمانی که قول یا همان وعده‌ی برند به مخاطبان، نوشته و در

نقاط تماسْ رفتار کارکنان به عنوان یکی از مهم‌ترین نقاط تماس برند مشخص می‌شود.

به همین دلیل است که فرایند برندینگ با نوشتن دفترچه استراتژی برند تمام نمی‌شود

و آموزش به کارکنان و پی‌گیری این آموخته‌ها -به شکل دوره‌ای- آن را کامل می‌کند.

این فرایند از شکل لباس کارکنان تا شیوه‌ی نشستن و نگاه کردن و تعامل با مخاطب ادامه دارد.

این‌که کارکنان یک سازمان بدانند هنگام خستگی یا مواجهه با مشتری بدخلق یا ایرادگیر می‌بایست

چگونه برخورد کنند در این مبحث قرار می‌گیرد و درنهایت همه‌ي این رفتارهاست

که تجربه‌ی مشتری را از یک برند شکل می‌دهد.

برندینگ کارکنان زیرمجموعه‌ای از برندینگ رفتاری محسوب می‌شود

و به مجموعه فعالیت‌هایی گفته می‌شود که مدیران یک سازمان برای ایجاد انگیزه،

وفاداری و حفظ کارکنان‌شان انجام می‌دهند.

بدون انجام این فعالیت‌ها برند نمی‌تواند از کارکنانش انتظار داشته باشد بتوانند

به درستی پیام برند را به مخاطبان منتقل کنند.

منبع

ادامه مطلب
تیکت جدید